روایت است روزی یه دزد با یک نابینا کاسه آلوچه خریدند

روایت است روزی یه دزد با یک نابینا 1 کاسه آلوچه خریدند
و با هم قرار گذاشتند,دو تا دو تا بخورند تا تموم بشه
وسط کارنابینا مچ دزد و گرفت و به او گفت:مردک، چرا تو مشت مشت میخوری؟ دزد گفت: تو که کوری از کجا متوجه شدی که من مشت مشت میخورم؟
نابینا میگه؛
از آنجا که من
چهار تا چهار تا میخورم و تو
صدات در نمیاد!




حالا فهمیدید اختلاسها چرا پیگیری نمیشن !
:)))) O_o
دیدگاه ها (۲)

⇦شدَم یِه جَـوونه پُخته⇨کِه حَتّـــــــO_oــــے فَ...

اینم تقدیم به مامان عشقم، که مادر خانومم می خواد بشه انشاالل...

✘ No copy☜ ✘ نه عاقدی در کار بود...نه خطبه ای...نه کاغذی امض...

همین الانا همه هویی :))))))))))

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط