در تاریکی چشمانت را جستم

در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشمانت را یافتم
و شبم پر ستاره شد
تو را صدا کردم
در تاریکی شبها دلم صدایت کرد
و تو با طنین صدایم به سویم آمدی
با دست هایت برای دست هایم آواز خواندی
برای چشم هایم با چشم هایت
برای لب هایم با لب هایت
برای تنم با تنت آواز خواندی
من با چشم ها و لب هایت انس گرفتم
با تنت انس گرفتم
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهواره کودکی خویش
به خواب رفتم
و لبخند آن زمانم را بازیافتم.
دیدگاه ها (۴)

من انقدر میخواستم به دستش بیارم که به بعدش فکر نمیکردم. به ف...

کسی که میگه "دلم میخواد تنها باشم" هزار بار به سمت آب دویده ...

همین که کسی باشدتا چشمانت رو به آسمان آبی صُبح باز می شودبگو...

دلم یک خانه ی قدیمی می خواهد ...یک حال و هوایِ سنتی و اصیل ....

حالا باز دوباره وقتش شده که برای تو بنویسم . باید جز به جز ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط