خیلی ترسیده بودم

خیلی ترسیده بودم..
الان میاد حسابی منو تنبیه میکنه..
نزدیک غروب رسید..
وضو گرفت دو رکعت نماز خوند

بعد از نماز گفت بیا اینجا
خیلی ترسیده بودم

گفت آبجی بشین

نشستم
بی مقدمه شروع کرد یه روضه از خانوم حضرت زهرا خوند
حسابی گریه کرد منم گریه ام گرفت
بعد گفت آبجی میدونی بی بی چرا روشو از مولا میپوشوند
از شرم اینکه علی یدفعه دق نکنه
آخه غیرت الله

میدونی بی بی حتی پشت در هم نزاشت چادر از سرش بیفته..

میدونی چرا امام حسن زود پیر شد
بخاطر اینکه تو کوچه بود و نتونست کاری برا ناموسش کنه
تلنگر http://line.me/ti/p/%40csf2547q
آبجی حالا اگه میخوای منو دق مرگ نکنی
تو خیابون که راه میری مواظب روسری و چادرت باش
یدفعه ناخداگاه نره عقب و یه تار موت بیفته بیرون
من نمیتونم فردای قیامت جواب خانوم حضرت زهرا رو بدم
سرو پایین انداخت و شروع کرد به گریه کردن.. اومد سرم رو بوسید و گفت آبجی قسمت میدم بعد از من مواظب چادرت باشی

از برخوردش خیلی تعجب کردم..
احساس شرم میکردم

گفتم داداش ایشاالله سایه ات همیشه بالا سرمه..
پیشونیشو بوسیدم...
سه روز بعد خبر آوردن داداشت تو عملیات والفجر به شهادت رسیده

بعدا" لباساشو که آوردن دیدم جای تیر مونده رو پیشونی بندش...
سربند یا فاطمه الزهرا.س..

حالا هر وقت تو خیابون یه زن بی چادر رو میبینم...
اشکم جاری میشه..
پیش خودم میگم حتما" اینا داداش ندارند کــــه..

روایتی از شهید حمید نظامعلی...

در ثواب نشر؛ شریک باشید...
نشر مطالبمون باذکر لینک بلامانع است.
تلنگر http://line.me/ti/p/%40csf2547q
تلنگر http://line.me/ti/p/%40csf2547q
دیدگاه ها (۱)

حضرت فاطمه(س) ـ در دعایشان ـ: ای گرامی ترینِ گرامیان و نهایت...

نماز شبعلامه حسن زاده آملی:به حسن آنچه که دادند ندادند مگرهم...

در مقابل اختلاس‌ها و مشکلات فرهنگی و اقتصادی چگونه از نظام خ...

وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِکَ رُسُلًا إِلَی قَوْمِهِمْ ف...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط