برادر بی رحم من

برادر بی رحم من 💔🥀🖤

💫part 8

"ببخشبد بعضی وقتا عصبی میشم دست هودم نیست
&بیخیال داداش اهمیت نداره
" باشه خب دیگه برو تو اتاقت
&چشم

ویو یورا:

حوصلم بدجور ریده بود بلند شدم و رفتم زنگ زدم به سانا دوست قدیمیم

علامت سانا: *

*سلام خره
&سلام گاو چطوری
*خوبم تو چطوری؟
&بد نیستم
*داداشت اذیتت نکرد؟
&چرا کرد
*الهی بمیرم
&خدانکنه
*میگم یورا
&بله
*میشه امروز قرار بزاریم بریم بیرون؟
&اره خیلی خوبه ولی داداشم به نظرت اجازه میده؟
*اره بهش بگو شاید اجازه داد
&اممم باشه
*خب مراقب خودت باش خداحافظ
&خداحافظ

ویو یونگی:

مونده بودم چیکار کنم باید میرفتم آمربکا برای به قرار داد ولی یورا رو چیکار میکردم؟ باید برم بادیگارد ها که هستن و دیگه مشکلی ندارم هیلی هب بلند شدم رفتم یر میز شام و منتظر یورا بودم

ویو یورا:

حوصام ریده بود رفتم تو حیاط یه گوشه نشستم و دیدم سولی اومد سمتم

✓سلام
&سلام سولی
✓حالت چطوره؟
&بد نیستم
✓حوصلت سر رفته؟
&اره
✓این هفته تنها میشی
✓چطور؟
✓مگه خبر نداری؟
&نه
✓ارباب میخواد بره آمریکا برای یه قرار داد و تا هفته دیگه هم نمیاد
&جدی میگی؟
✓اره
&اممم خوبه
✓خب دیگه بیایید غذاتونو بخورید شام امادس اربابم منتظرتونه
&باشه



ادامه دارد.....
دیدگاه ها (۳)

برادر بی رحم من 💔🥀🖤💫part 8{سر میز شام} &داداش"بله&سما قراره ...

بچه ها ایدی پبج دختر خالم عوض شده: @flora_army_7_bts

تروخدا نذارید بره من نمیتونم باور کم داره میره لطفا راضیش کن...

بدبخت جین🤣🤣🤣🤣🤣الهی بمیرم برای جیمین چقدر بچه ضایه شد🤣🤣🤣🤣🤣

برادر بی رحم من💔🥀🖤💫part ۷(خالش زنگ زده) &سلام'سلام عزیزم خوب...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط