مترسک یک بار احساس کرد عاشق شده است اما چون قلبی نداشت ک
مترسک یک بار احساس کرد عاشق شده است. اما چون قلبی نداشت که بتپد زیاد به احساسش اهمیتی نداد. مهم این بود که حتی نمی دانست عاشق چه کسی یا چه چیزی شده است. رو کرد به سمت مترسک زمین همسایه و داد زد: رفیق قدیمی تا حالا عاشق شدی؟ مترسک زمین همسایه جواب داد: درمورد چی حرف می زنی؟ آمد که با صدای بلند جوابش را بدهد: احساس ... قلب ... تپش ... اما همین که قفسه سینه اش که قوطی روغن 5 کیلویی بود را لمس کرد نفس عمیقی کشید. قوطی ای که کاملا زنگ زده بود.
#deep_feeling
#deep_feeling
- ۸۸۴
- ۲۰ فروردین ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط