روزی شیخ سر سفره دیسی که درونش کباب بودندی را برداشت و آن

روزی شیخ سر سفره دیسی که درونش کباب بودندی را برداشت و آن را در گوشه ای پنهان کردندی
و ناله سر داد که دیس کو؟؟؟
مریدان هرکدام به دنبال دیس روانه گشتند و در پی آن در آمدند
و مایوس از پیدایش دیس پیش شیخ شرف یاب شدنی
ناگه شیخ خنده ای بس شیطانی سر داد و بگفت همانا که دیس در نزد خود پنهان کردیم تا شما را اسگل بنماییم و بساط سرور و مفرح ذاتی فراهم کنیم
مریدان که از این شوخی شیخ ب شگفت آمدند و به شادی پرداختند و هلکوپتری ها و بریک ها زدندی و عده ای سر به ره بیابان نهادند
از آنجا بود که به مکانی که در آن به شادی میپرداختند " دیس کو " گفته شد و بر اثر گذشت زمان به " دیسکو " تبدیل گشت
دیدگاه ها (۶)

در آغاز کلام بود و کلام با خدا بود و کلام،خدا بود ؛ همان در ...

شبا شباى نزدیک به امتحانه..........چراغارو خاموش كنيد محفل م...

خیلی تر و تمیزای ریییییییییییییدن ب ویس

یکم گیجم، تصویرا تارهسرم سنگینو سیگار دوباره

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط