شیشه ی پنجره را باران شست
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
چه بگویم با تو؟
که دلم از سنگ نیست
گریه در خلوت دل،ننگ که نیست
چه بگویم با تو
که سحرگه دل من باز از دست تو ای رفته زدست
سختت در سینه به تنگ آمده بود
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
چه بگویم با تو؟
که دلم از سنگ نیست
گریه در خلوت دل،ننگ که نیست
چه بگویم با تو
که سحرگه دل من باز از دست تو ای رفته زدست
سختت در سینه به تنگ آمده بود
۲.۰k
۰۴ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.