📕 داستان آموزنده
📕 داستان آموزنده
ابن سیرین جوانی بسیار زیبا و خوش تیپ بود و به شغل بزازی مشغول بود. زنی عاشق او می شود از او می خواهد تا پارچه هائی را از او بخرد به شرط آنکه به منزلش بیاورد تا پول را هم به او بدهد.
چون وارد منزل آن زن شد، زن درب خانه را قفل می کند و از او می خواهد که با او زنا کند. او در جواب می گوید: پناه به خدای می برم و در مذمت عمل شنیع زنا مطالبی می گوید.
حرفهایش در زن تاءثیر نکرد، تصمیم گرفت با حیله ای خود را از این بلا نجات بدهد. به زن می گوید: پس اجازه بده اول مستراح بروم تخلیه کنم بعد بیایم ، زن هم قبول می کند چون به مستراح رفت خود را به مدفوع آلوده می کند و نزد زن می آید. چون این هیبت قبیحه را زن می بیند بدش می آید و ابن سیرین را از خانه اش بیرون می نماید. خداوند به خاطر این ترک زنا، علم تعبیر خواب را به او عطا کرد و تا آخر عمر بوی خوش می داد .
⭕ ️ برگرفته از کتاب یکصدموضوع پانصد داستان , اثر علی اکبر صداقت
ابن سیرین جوانی بسیار زیبا و خوش تیپ بود و به شغل بزازی مشغول بود. زنی عاشق او می شود از او می خواهد تا پارچه هائی را از او بخرد به شرط آنکه به منزلش بیاورد تا پول را هم به او بدهد.
چون وارد منزل آن زن شد، زن درب خانه را قفل می کند و از او می خواهد که با او زنا کند. او در جواب می گوید: پناه به خدای می برم و در مذمت عمل شنیع زنا مطالبی می گوید.
حرفهایش در زن تاءثیر نکرد، تصمیم گرفت با حیله ای خود را از این بلا نجات بدهد. به زن می گوید: پس اجازه بده اول مستراح بروم تخلیه کنم بعد بیایم ، زن هم قبول می کند چون به مستراح رفت خود را به مدفوع آلوده می کند و نزد زن می آید. چون این هیبت قبیحه را زن می بیند بدش می آید و ابن سیرین را از خانه اش بیرون می نماید. خداوند به خاطر این ترک زنا، علم تعبیر خواب را به او عطا کرد و تا آخر عمر بوی خوش می داد .
⭕ ️ برگرفته از کتاب یکصدموضوع پانصد داستان , اثر علی اکبر صداقت
۳.۶k
۲۴ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.