هر روز یه دختر راس ساعت هشت شب میومد یه گوشه ی کافه میشست

هر روز یه دختر راس ساعت هشت شب میومد یه گوشه ی کافه میشست سفارش همیشگیشم یه قهوه ی ترک بود هیچوقت قهوه رو نمیخورد منم اصلا ازون آدما نبودم که برم ازش سفارش بگیرم ولی سفارش اینو همیشه میرفتم میگرفتم خیلی دوسش داشتم موهاش مشکی بود همیشه میرفتم بالا سرش میگفتم ببخشید چی میل دارید سرشو ک میاورد بالا موهای مجعدش میریخت تو صورتشو میگفت همون همیشگی یه روز اومد سفارش همیشگی رو گرفت منم بردم براشو شروع کرد به شعر نوشتن که یهو تلفنش زنگ خورد یهو از کافه رفت بیرون دفتر و کتابشو جا گذاشت گفتم خب حله دیگ فرداشب میادو هم داستانو بهش میگم هم دفترشو میدم فردا شد نیومد پس فردا شد نیومد یه هفته شد نیومد دیگ شعرای روی در ودیوار کافه رو عوض نکردم داشتم دیوونه میشدم میگفتم با خودم دیگه این دفعه بیاد همچیو بهش میگم دو هفته شد نیومد سه هفته شد نیومد یه ماه شد نیومد به خودم جرئت دادم برم لای دفترشو باز کنم دنبال آدرسی چیزی بگردم خب همه یه بیو گرافی چیزی تو دفترشون مینویسن دیگ هه رفتم لای دفترشو وا کردم دیدم توش نوشته
((عاشق پسر قهوه چی شدم که برایم قهوه می آوردو من سرد او را رها میکنم ))😔😔😔🥀🥀
#خاص #جذاب
دیدگاه ها (۱)

گاهی دلت بهانه هایی می گیرد که خودت انگشت به دهان می مانی......

از کتابفروشی پرسیدند : وضع کسب و کارت چگونه است؟گفت : بسیار ...

بخونید😉👍👇👇👇روزی دختری از پسری که عاشقش بود پرسید …:چرا مرا د...

#تیکه من خرو به خیلی از آدما ترجیح میدم جفتشون نفهمن ولی خر ...

ماه خونین 🥀❤️‍🔥خوناشام : پارت اول

روانی منP48

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط