بارها شنیده ایم

بـارها شنیــده ایـم
هـرڪَس بیشتــر میخنــدد
درد هــایش هم ڪــم نیست...

امــا شـده یڪ بار
بنشینیـم پـای سُفــره ی دلـش
شده خــودمان را جــایش بگذاریم؛
شده بپـرسیم حــال دلت چطوره است؛
ڪـجای ڪـارت گیــر است؛
دل ِ تنگــت وصـال چه ڪـسی را می‌طلبـد؟...

گمــان نڪــنم شـده بـاشد!
اگــر نمیتـوانیم با بــودنمان
آرامَــش ڪـنیم
لااقـل درد روی دردش نگــذاریم

فقـط ڪــافیـست
بغــض های پَس خنــده هایش
را درڪ ڪـنیم
یا
حتــیٰ
با یڪ لبخنــد ِ معنــا دار حس ڪـند
بِخیـــالش میفهمیــم
دردهــایشان راچـه زیبــــا میڪــشد
دیدگاه ها (۲۲)

جــآنــآاجــاره هستبه امیــــد ِ" تــــو " را دیدن بخوابـــم...

خدایا بیا بنشین؛ تنها دو کلام حرفِ دل دارم !می شود مرا ببری ...

و تــــو خندیدی و مـــن فهمیدمکه جهان روی خوشی هم دارد

دلم کمی خوشــبختی میخواهد...ازهمان خوشبختی ها که بشودهم گریه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط