عشق پنهان پارت ۵
Part5
جعبه رو داد بهم
ریندو:تولدت مبارک
بازش کردم و با یه دستبند نقره جواهرنشان که اسمم روش بود روبرو شدم
ذوق کردم و پریدم بغل ریندو
کینو:ممنون داداشیییی
ریندو خندید متقابل بغلم کرد
ریندو:خواهش میکنم
از بغلش اومدم بیرون پیشونیمو بوسید و سرمو ناز کرد
ریندو:ران کار داره ولی اونم میاد پیشت
سرمو به نشانه باشه تکان دادم
کینو:باشه
گونشو بوسیدم و بعد پاشد رفت دستبند و انداختم دستم و رو تخت دراز کشیدم
کل دوران مدرسم دوستی نداشتم فقط وقتی ۱۰ سالم بود اونم فقط یه بار بجز اون دیگه دوستی نداشتم برای همین هیچ وقت دوس نداشتم تولد بگیرم و کم کم تولدم و یادم رفت اما ران و ریندو همیشه برام روز تولدم کادو میخرن
لبخند زدم و وقتی دوباره یاد فرار افتادم لبخندم محو شد و دوباره صدای در.....تق تق تق
کینو:بیا داخل
ران درو باز کرد و با نیشخند اومد داخل
ران:چطوری بچه
لبخند ریز زدم
کینو:سلام ران
اومد و کنارم نشست
ران:حدس بزن برات چی گرفتم
یکم سرمو کج میکنم
کینو:چی گرفتی؟
یه جعبه با مارک بهم داد
ران:بفرما
بازش کردم و با یه ساعت شیک و باحاله مارک روبرو شدم
چشام برق زد و پریدم بغل ران جوری که افتاد زمین و خودمم افتادم روش ران خندش گرفت
ران:آروم گربه کوچولو
کینو:ممنونم داداشیییی
از روش بلند میشم و کمکش میکنم پاشه سرمو میبوسه و نازم میکنه و از اتاق میره بیرون
با این اتفاق اشک تو چشام جمع شد .....چیکار کنم....برم یا نه.....
ادامه دارد......
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.