SheidaaEltiyam

@SheidaaEltiyam

‍ با ماسه های داغ ساحل خیال
خانه ای ساخته بودم،
از رد پای خاطرات
من و تو
شاد و رها

و فانوسی
که روشن میکرد
خانه ی تنهایی هایمان را،

ناگاه،
طوفان حوادث وزید
امواج بلند
دیوانه وار
سر به ساحل کوبید
خانه ی شنی مارا برد
آه...،
من ماندم و ساحل متروکه
یک عمر بی سروسامانی دل
ساز ناکوک نبض های خروشان


#شيدا_التيام

@SheidaaEltiyam
🆔@khisshereghoroob
دیدگاه ها (۱)

گاه می اندیشم ،چنان هم مهم نیست اگر هیچ از دنیا نداشته باشم ...

کنارِ پرچینِ سوختهدختر خاموش ایستاده استو دامنِ نازکش در باد...

از دیدن رویت دل آیینه فرو ریختهر شیشه دلی طاقت دیدار ندارددر...

از پنجره به پیاده‌رویِ مملو از جمعیت نگاه کردگفت: می‌بینی، ل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط