🖍 من راضی تو راضی! زن پر حرارتی از بس هر روز و هر شب شوهر
🖍 من راضی تو راضی! زن پر حرارتی از بس هر روز و هر شب شوهر خود را برای کار خیر طلبید سرانجام فلکزده قربانی شد و از دنیا رفت. زن از شوهر متوفی مال بسیار از زر و سیم به ارث برد اما هنوز از مرگ شوهر بدبخت چند صباحی نگذشته بود که آن زن خود را مثل دختر چهارده ساله به زر و زیور تمام بیاراست و هر روز برای به دست آوردن جوان برومندی دامی میگستراند تا بالاخره جوان تازه کار و قوی پنجه ای را به دام انداخت و مال و مکنت خود را بر او عرضه داشت و چندان وی را بنواخت تا به قبول همسری راضیش کرد.
وقتی جوان قبول ازدواج نمود زنک او را به خانه برد و تقاضای بوس و کنار کرد. جوان گفت: ای زن مهلت بده تا قاضی شرع را بطلبیم و صیغه عقد شرعی را جاری کنیم.
زنک که مست معاشقه بود گفت: ای جوان ساده لوح برخیز و بیا و مرا به آغوش بگیر تا کام از یکدگر بستانیم.
جوان گفت: بدون عقد قاضی؟
زن گفت: من راضی، تو راضی، گور بابای قاضی...
داستانهای امثال امینی
#عاشقانه
وقتی جوان قبول ازدواج نمود زنک او را به خانه برد و تقاضای بوس و کنار کرد. جوان گفت: ای زن مهلت بده تا قاضی شرع را بطلبیم و صیغه عقد شرعی را جاری کنیم.
زنک که مست معاشقه بود گفت: ای جوان ساده لوح برخیز و بیا و مرا به آغوش بگیر تا کام از یکدگر بستانیم.
جوان گفت: بدون عقد قاضی؟
زن گفت: من راضی، تو راضی، گور بابای قاضی...
داستانهای امثال امینی
#عاشقانه
۴.۸k
۳۱ مرداد ۱۴۰۰