مثل خنده نوزادی که غرقِ خواب است،
مثل خنده نوزادی که غرقِ خواب است،
مثل شربت خنکِ آلبالو در یک روز گرم، مثل اولین گاز از گوجه سبز بعد از یکسال صبر،
مثل میمِ مالکیتِ آخر اسم،
مثل بوی خانه کاهگلی بعد از باران،
یا کشیدنِ نقاشی روی شیشه بخار کرده،
مثل پیدا کردنِ جای خالی در اتوبوس با یک بغل خستگی،
صدای موج دریا در شب، بوسههای ناگهانی،
چای تازه دمِ قند پهلو توی استکانِ کمر باریک،
یا مثل دستانِ گرم ِمادر بزرگ،
دوست داشتنت همین قدر شیرین است...
#شقایق_جلیلی
شنبه سی ام #فروردین ۱۳۹۹
ساعت نوزده : شانزده دقیقه
مثل شربت خنکِ آلبالو در یک روز گرم، مثل اولین گاز از گوجه سبز بعد از یکسال صبر،
مثل میمِ مالکیتِ آخر اسم،
مثل بوی خانه کاهگلی بعد از باران،
یا کشیدنِ نقاشی روی شیشه بخار کرده،
مثل پیدا کردنِ جای خالی در اتوبوس با یک بغل خستگی،
صدای موج دریا در شب، بوسههای ناگهانی،
چای تازه دمِ قند پهلو توی استکانِ کمر باریک،
یا مثل دستانِ گرم ِمادر بزرگ،
دوست داشتنت همین قدر شیرین است...
#شقایق_جلیلی
شنبه سی ام #فروردین ۱۳۹۹
ساعت نوزده : شانزده دقیقه
۲۲.۷k
۳۰ فروردین ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.