داستانهایادامهدار داستان

#داستانهای_ادامه_دار #داستان22
داستان عجب خوش شانسی، خواندنی وجالب وکوتاه
#داستان_عجب_خوش_شانسی
پیر مرد روستا زاده ای بود که یک پسر و یک اسب داشت.

روزی اسب پیرمرد فرار کرد، همه همسایه ها برای دلداری به خانه پیر مرد آمدند و گفتند:

عجب شانس بدی آوردی که اسبت فرارکرد!

روستا زاده پیر جواب داد:
از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟

همسایه ها با تعجب جواب دادن:
خوب معلومه که این از بد شانسیه!
هنوز یک هفته از این ماجرا نگذشته بود که اسب پیر مرد به همراه بیست اسب وحشی به خانه برگشت.

این بار همسایه ها برای تبریک نزد پیرمرد آمدند:

عجب اقبال بلندی داشتی که اسبت به همراه بیست اسب دیگر به خانه بر گشت!

پیر مرد بار دیگر در جواب گفت:
از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟

فردای آن روز پسر پیرمرد در میان اسب های وحشی، زمین خورد و پایش شکست.

همسایه ها بار دیگر آمدند:
عجب شانس بدی!
وکشاورز پیر گفت:
از کجا میدانید که این از خوش شانسی من بوده یا از بد شانسی ام؟

وچند تا از همسایه ها با عصبانیت گفتند:
خب معلومه که از بد شانسیه تو بوده پیرمرد کودن!

چند روز بعد نیروهای دولتی برای سربازگیری از راه رسیدند و تمام جوانان سالم را برای جنگ در سرزمینی دوردست با خود بردند.

پسر کشاورز پیر به خاطر پای شکسته اش از اعزام، معاف شد.

همسایه ها بار دیگر برای تبریک به خانه پیرمرد رفتند:

عجب شانسی آوردی که پسرت معاف شد!

و کشاورز پیر گفت:
از کجا میدانید که…؟ #امان از حرف مردم!!!
@allahplus #بزن_روی_الله_پلاس
🌸 🌸 🌸 🌸 🌸 🌸
دیدگاه ها (۱)

💜 خدایا🙏 هفته جدیدشروع شد🌻 کمک کن برای دوستانم💜 شروع هفته شر...

💠 حدیث غذای حلال@allahplus #بزن_روی_الله_پلاس #کاورپرفایل

💠 امام صادق علیه السلام:هر چیزی که زکاتش را بدهی، از خطر نا...

#حدیث_روشنایی_دلضِیاءُ القَلبِ مِن أکلِ الحَلالِ.💠 امام علی...

...بیا باهم فرار کنیم...پارت 1

#پیرمرد ی تمام عمرش را بین #بازار و #کوچه سر می کردهرکسی بار...

پیر مردی تمام عمرش را بین بازاروکوچه سر می کردهرکسی بار در د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط