سحر چون میروی در کام امواج
سحر چون میروی در کام امواج
کند تاب مرا هجر تو تاراج
منم یک مرد ماهیگیر ساده
خدا نان مرا در اب داده
تو را در یا فرو کوبید صد بار
از این زیبای وحشی دست بردار
چو میخوانندم این امواج از دور
همه عشقم همه شوقم همه شور
فریبش را مخور ای مرد زین بیش
به گردابش به طوفانش بیندیش
نمی ترسم نمیپرهیزم از کار
به امید تو می ایم دگر بار
اگر از جان نمیترسی در این راه
بیاور گوهری رخشنده چون ماه
بشوی از خانه ات فقر و سیاهی
که مروارید نیکوتر ز ماهی
زعشقم گوهری تابنده تر نیست
سزا وار تو زین خوشتر گهر نیست
ولیکن تا نباشم شر مسارت
فروزان گوهری ارم نثارت
...............................
زنی خاموش در ساحل نشسته
به ان زیبای وحشی چشم بسته
بر او هر روز چون سالی گذشته است
هنوز ان مرد عاشق بر نگشته است
نه تنها گوهری در دام ننشست
که عشقی پاک گوهر رفت از دست
همایون ...زبون دراز کوته فکر
کند تاب مرا هجر تو تاراج
منم یک مرد ماهیگیر ساده
خدا نان مرا در اب داده
تو را در یا فرو کوبید صد بار
از این زیبای وحشی دست بردار
چو میخوانندم این امواج از دور
همه عشقم همه شوقم همه شور
فریبش را مخور ای مرد زین بیش
به گردابش به طوفانش بیندیش
نمی ترسم نمیپرهیزم از کار
به امید تو می ایم دگر بار
اگر از جان نمیترسی در این راه
بیاور گوهری رخشنده چون ماه
بشوی از خانه ات فقر و سیاهی
که مروارید نیکوتر ز ماهی
زعشقم گوهری تابنده تر نیست
سزا وار تو زین خوشتر گهر نیست
ولیکن تا نباشم شر مسارت
فروزان گوهری ارم نثارت
...............................
زنی خاموش در ساحل نشسته
به ان زیبای وحشی چشم بسته
بر او هر روز چون سالی گذشته است
هنوز ان مرد عاشق بر نگشته است
نه تنها گوهری در دام ننشست
که عشقی پاک گوهر رفت از دست
همایون ...زبون دراز کوته فکر
۲.۷k
۰۳ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.