من حرف هایم را میگریم درست آنگاه که خنده بر لبانم نقش

من حرف هایم را میگریم... درست آنگاه که خنده بر لبانم نقش بسته است، هق هق گریه هایم گوش فلک را کر می‌کند...!
من راه میروم و اشک می‌بارد...
لرزش دستانم را، اشک چشمانم را، زیر رقص در باران پنهان می‌کنم...
من اینگونه زندگی میکنم آنگاه که جهان و تمام هفت آسمان و میلیاردها میلیارد ستاره اش، برایم از قفسی تنگ تر میشود...
زندگی با آدمیان آنقدر زیباست که نمی‌توان توصیفش کرد...
مرد ها نامرد... دل ها شکسته... چشم ها گریان... دست ها لرزان... می‌بینید... این همه زیبایی!
مگر می‌شود این ها را دید و شاد نبود...؟!
و من آن لحظه که بغض گلویم را چون آبی گوارا می‌نوشم، صدای خنده ام گوش جهانیان را کر کرده... :)
شما چگونه اشک هایتان را زندگی می‌کنید؟!

#ـمهدیهـ_ـعباسیانـ
دیدگاه ها (۱)

پرده را برداریمبگذاریم که احساس هوایی بخورد!سهراب سپهری

ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻪ ﮐﺎﺭ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎشیم!ﺑﺎﻭﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺁﺩﻡﻫﺎ ﺯﺧﻤﯽﺍﻧ...

در حال جا افتادن ...🙃

نظر ، انتقاد، پیشنهاد و ...هر حرف و سخنی که دارید رو بفرمایی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط