عشق فراموش نشدنی☯
عشق فراموش نشدنی☯
ᴜɴғᴏʀɢᴇᴛᴛᴀʙʟᴇ ʟᴏᴠᴇ♡
"ᴘᴀʀᴛ 𝟹𝟶"
گذاشتم تو وان اب و شیر و باز کرد خودشم امد تو وان من و گذاشت تو بغلش و با یک دستش دلم و ماساژ داد و با دست دیگش موهام و نوازش میکرد
جونگ کوک : درد داری؟
ا/ت : . ..... . . . . . . .
جونگ کوک : صدای ازش نشنیدم برگشتم نگاش کردم ا/ت خواب رفته بود
تو خواب خیلی کیوت شده بود
به قدری که میخواستم یک بار دیگه بکنمش
بلند شدم یک اب از رو خودم و ا/ت گرفتم حوله تن ا/ت کردم جوری که بیدار نشه!
براید استایل بلندش کردم و بردمش تو اتاق گذاشتمش رو تخت خودمم کنارش خوابیدم و از پشت بغلش کردم
شیش ساعت بعد( ههی منم الان شبا فقط شیش ساعت میخوابم😭💔)
جونگ کوک : با برخورد نور افتاب به چشم هام بیدار شدم چشمام و مالوندم
نگاه ا/ت کردم هنوز خواب بود مثل گربه ها تو بغلم خودش و جا داده بود
چطور با این کیوت بازی هاش دل جئون جونک کوک و بردی جئون ا/ت
بلند شدم و رفتم تا صبحانه حاضر کنم صبحانه مورد علاقه ا/ت شیر چایی و نوتلا صبحانه و حاضر کردم رفتم بالا تا ا/ت و بیدار کنم
گوشه تخت نشیتم و اروم ا/ت و صدا زدم کم کم چشماش و باز کرد
جونگ کوک : ا/ت بیدار شدی؟
بیا بریم صبحانه بخوریم
ا/ت : با هزار بدبختی بلند شدم که یادم امد با حولم به کوک نگاه کردم که خودش فهمید و برام یک هودی از کمدش اورد و تنم کرد میخواست شلوارم پام کنه که نزاشتم
کوک : بریم پایین؟
ا/ت : نمیتونم راه برم میشه بغلم کنی؟
کوک : با کمال میل
کوک من و بغل کرد و برد طبقه پایین رو صندلی نشوندم و خودشم کنارم نشست
گشنم بود سریع دست به غذا شدم و هر چی بود و نبود و خوردم و با دهن پر نگاه کوک کردم که داشت میخندید
ا/ت : چیه؟
کوک : هیچی ادامه بده غذا خوشمزس؟
ا/ت : اوهوم
کوک : راستی بخاطر دیشب ببخشید یکم زیاده روی کردم
ا/ت : هومم خوب الان گشنمه بعدا به معذرت خواهیت فکر میکنم فعلا بازم نوتلا داری این تموم شد
کوک : باس وایسا الان برات میارم
رفتم نوتلا و اروم به ات دادم که همون موقع.....
ادامه دارد....
ᴜɴғᴏʀɢᴇᴛᴛᴀʙʟᴇ ʟᴏᴠᴇ♡
"ᴘᴀʀᴛ 𝟹𝟶"
گذاشتم تو وان اب و شیر و باز کرد خودشم امد تو وان من و گذاشت تو بغلش و با یک دستش دلم و ماساژ داد و با دست دیگش موهام و نوازش میکرد
جونگ کوک : درد داری؟
ا/ت : . ..... . . . . . . .
جونگ کوک : صدای ازش نشنیدم برگشتم نگاش کردم ا/ت خواب رفته بود
تو خواب خیلی کیوت شده بود
به قدری که میخواستم یک بار دیگه بکنمش
بلند شدم یک اب از رو خودم و ا/ت گرفتم حوله تن ا/ت کردم جوری که بیدار نشه!
براید استایل بلندش کردم و بردمش تو اتاق گذاشتمش رو تخت خودمم کنارش خوابیدم و از پشت بغلش کردم
شیش ساعت بعد( ههی منم الان شبا فقط شیش ساعت میخوابم😭💔)
جونگ کوک : با برخورد نور افتاب به چشم هام بیدار شدم چشمام و مالوندم
نگاه ا/ت کردم هنوز خواب بود مثل گربه ها تو بغلم خودش و جا داده بود
چطور با این کیوت بازی هاش دل جئون جونک کوک و بردی جئون ا/ت
بلند شدم و رفتم تا صبحانه حاضر کنم صبحانه مورد علاقه ا/ت شیر چایی و نوتلا صبحانه و حاضر کردم رفتم بالا تا ا/ت و بیدار کنم
گوشه تخت نشیتم و اروم ا/ت و صدا زدم کم کم چشماش و باز کرد
جونگ کوک : ا/ت بیدار شدی؟
بیا بریم صبحانه بخوریم
ا/ت : با هزار بدبختی بلند شدم که یادم امد با حولم به کوک نگاه کردم که خودش فهمید و برام یک هودی از کمدش اورد و تنم کرد میخواست شلوارم پام کنه که نزاشتم
کوک : بریم پایین؟
ا/ت : نمیتونم راه برم میشه بغلم کنی؟
کوک : با کمال میل
کوک من و بغل کرد و برد طبقه پایین رو صندلی نشوندم و خودشم کنارم نشست
گشنم بود سریع دست به غذا شدم و هر چی بود و نبود و خوردم و با دهن پر نگاه کوک کردم که داشت میخندید
ا/ت : چیه؟
کوک : هیچی ادامه بده غذا خوشمزس؟
ا/ت : اوهوم
کوک : راستی بخاطر دیشب ببخشید یکم زیاده روی کردم
ا/ت : هومم خوب الان گشنمه بعدا به معذرت خواهیت فکر میکنم فعلا بازم نوتلا داری این تموم شد
کوک : باس وایسا الان برات میارم
رفتم نوتلا و اروم به ات دادم که همون موقع.....
ادامه دارد....
۸۹.۰k
۰۳ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.