اگر چه اجبار بود

اگر چه اجبار بود
پارت نهم ( فصل اول )

دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد...

ویو ات ...

تا رسیدن به خونه تنها صدایی که سکوت بینمون و می‌شکست صدای آهنگ بود و تمام . سرم و به شیشه چسبوندم و خاطرات بچگیم و مرور میکردم . موقعی که تازه به مدرسه رفتم یادمه چطری گریه میکردم که می‌خوام برگردم خونه . بعد دوهفته چند تا دوست پیدا کردم که حتی دلم میخواست روزای شنبه و یکشنبه هم برم مدرسه . شش سال گذشت و وارد راهنمایی شدم با بچه ها می‌رفتیم تو سرویس های بهداشتی و همدیگه رو آرایش میکردیم . وارد دبیرستان شدم یه فضای کاملا جدید و تازه و بعد دانشگاه و حالا هم باید برم پیش کسی که نه علاقه ای بهش دارم نه علاقه ای بهم داره . با تموم شدن آهنگ ماشین هم وایستاد به رو به روم نگاه کردم ... یا امام زاده بن جین ... عجب خونه ای داره لامصب ..... بعد چند ثانیه در خونه توسط یکی باز شد . یه مرد با چشمای قهوه ای و موهای مشکی کوتاه و قدی که فکر کنم 185 یا 187 بود . کوک ماشین و تو خونه پارک کرد . از ماشین پیاده شدم و تو حیاط بزرگ عمارت قدم زدم . سمت راست عمارت یه استخر بزرگ بود و کل حیاط پر گل و درخت بود . خود عمارت نمای طلایی و سفید داشت که خیلی شیکش کرده بود . روی پله ها یه فرش قرمز رنگ پهن شده بود و خیلی جذابش کرده بود وارد خونه که شدیم دهنم از تعجب وا موند . اینقدر قشنگ و بزرگ بود که میترسیدم نتونم جلوی خودم و بگیرم و یه جیغ بنفش بکشم .


کوک = اتاقت طبقه دومه .یه در هست که رنگش با بقیه فرق داره اون مال منه دو تا اتاق دیگه هم هست هر کدوم خواستی انتخاب کن .


ات = باشه ....

از پله ها رفتم بالا به گفته جونگ کوک اتاق اون درش با بقیه فرق داره . خب سه تا در اونجا بود که یکی به رنگ سیاه بود و اون دو تای دیگه دراشون خاکستری . دری که نزدیک اتاق کوک بود و باز کردم یه اتاق بزرگ بود که کنار پنجره یه تخت به نفره سیاه و سفید قرار داشت کلا نمای اتاق سیاه و سفید بود . ازش خوشم اومده بود ولی دلم میخواست اون یکی اتاقم ببینم برای همین درش و بستم و در اون یکی اتاق و باز کردم چراغش خاموش بود برای همین دستم و کنار دیوار کشیدم تا چراغ و پیدا کنم وقتی چراغ و روشن کردم لامپ زرد رنگ اتاق و روشن . اتاقش خیلی قشنگ بود وسایلاش به رنگ رنگین کمان چیده شده بودن . رنگ پرده زرد لیمویی و طلایی بود و تختش صورتی . خیلی قشنگ بود رفتم داخل اتاق که جونگ کوک وارد اتاق شد و گفت .


کوک = همین اتاق و میخوای‌ ؟!

سرم و به معنی آره تکون دادم .

کوک = خدمتکار تا دو دقیقه دیگه ساکتو میاره بالا .


باشه ای زیر لب گفتم و کوک از اتاق رفت بیرون سر دو دقیقه یه زن مسن به همراه ساکم اومد تو اتاق .
دیدگاه ها (۰)

اسلاید اول= قیافه ات در فیکاسلاید دوم= لباس عروس ات در فیک

سناریو بی تی اس ( درخواستی ) وقتی دست میزنی به لب*اشون نامجو...

پروفایل تغییر کرد گم نکنید ..

حتی از ورژن اصیلیش هم بهتر شد 🥺🥺⁦❤️⁩

ازدواج از روی اجبار۲ ادامه پارت۱۲

ویو تیهونگ : داشتم خو خیابون پس کوچه ها قدم میزدم که یه دختر...

╭────────╮ ‌ ‌ ‌ 𝐚 𝐬𝐢𝐩 𝐨𝐟 𝐲𝐨𝐮 ‌ ╰────────╯جـ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط