رمان اجبار در زندگی
رمان اجبار در زندگی
پارت 1
(ویو ا.ت )
خواب بودم که یکی در اتاقم رو زد
ا. ت کیه؟
مامان ا. ت منم دختر
ا. ت بیا داخل مامان
و مامان ا. ت میاد داخل اتاق ا. ت
مامان ا. ت یا ا. ت پاشو دیگه امشب عمووت میاد
ا. ت چی 😳 عمو مگ عمو آمریکا نبود
مامان ا. ت چرا اما امشب از امریکا میاد اینجا و دوتا پسراشم میان
ا. ت چی اونا چرا میان
مامان ا. ت دختر گلم بنظرت نیان دیدن باباشون هان اگ تو بودی نمیومدی
ا. ت ار راس میگه
مامان ا. ت خوب پاشو وضعتو درست کن
ا. ت مامان ساعت چند؟
مامان ا. ت 6
ا. ت چی ساعت 6 یا چقدر خوابیدم
مامان ا. ت باش حالا فقط زود باش عموت ساعت 8میرس
ا. ت باش
و مامان ا. ت میر
ا. ت هم بلند میش و میر دشویی و کارای لازم رو انجام مید
ا. ت خوب حالا چی بپوشم؟
عا این نه اینم نه ار این خوبه 👍ولباس رو میپوش (عکس میدم) که زنگ عمارت میخور و اجوما درو باز میکنه
بابای ا. ت سلام داداش چطوری خوبی
عمو ی ا. ت سلام داداش خوبم تو چطوری
بابای ا. ت منم خوبم
مامان ا. ت سلام
عمو ی ا. ت سلام زن داداش
عمو ی ا. ت ا. ت دخترم تو چطوری خوبی
ا. ت ار عمو خوبم شما چطورن
(ویو ا. ت)
پشت سر عمو دوتا پسر جذاب که بعد از سلام دادن به عمو ب اونا رسیدم از قیافه هاشون میشد تشخیص داد که کی بزرگ تر باخودم گفتم خوب بزرگ تر
لئو و کوچیک جونگکوک اول به لئو سلام دادم و بعدشم به جونگکوک و رفتم نشستیم بابام وعمو داشتن حرف میزدن که گوشی ی جونگکوک زنگ خورد و جونگکوک بلند شد و مذرت خوای کرد و رفت بیرون تا حرف بزن منم که کرمم گله کر و دنبال ش رفت که دیدم داشت بایکه حرف میزن اما صورت اون مرد بست بود ندیدمش که ی چوب رو لقطه کردم و سری اون مرد فرار کرد و جونگکوک اومد سراغم ازترس زبونم بند اومد بود که منو چسبوند به دیوار و........
پارت 1
(ویو ا.ت )
خواب بودم که یکی در اتاقم رو زد
ا. ت کیه؟
مامان ا. ت منم دختر
ا. ت بیا داخل مامان
و مامان ا. ت میاد داخل اتاق ا. ت
مامان ا. ت یا ا. ت پاشو دیگه امشب عمووت میاد
ا. ت چی 😳 عمو مگ عمو آمریکا نبود
مامان ا. ت چرا اما امشب از امریکا میاد اینجا و دوتا پسراشم میان
ا. ت چی اونا چرا میان
مامان ا. ت دختر گلم بنظرت نیان دیدن باباشون هان اگ تو بودی نمیومدی
ا. ت ار راس میگه
مامان ا. ت خوب پاشو وضعتو درست کن
ا. ت مامان ساعت چند؟
مامان ا. ت 6
ا. ت چی ساعت 6 یا چقدر خوابیدم
مامان ا. ت باش حالا فقط زود باش عموت ساعت 8میرس
ا. ت باش
و مامان ا. ت میر
ا. ت هم بلند میش و میر دشویی و کارای لازم رو انجام مید
ا. ت خوب حالا چی بپوشم؟
عا این نه اینم نه ار این خوبه 👍ولباس رو میپوش (عکس میدم) که زنگ عمارت میخور و اجوما درو باز میکنه
بابای ا. ت سلام داداش چطوری خوبی
عمو ی ا. ت سلام داداش خوبم تو چطوری
بابای ا. ت منم خوبم
مامان ا. ت سلام
عمو ی ا. ت سلام زن داداش
عمو ی ا. ت ا. ت دخترم تو چطوری خوبی
ا. ت ار عمو خوبم شما چطورن
(ویو ا. ت)
پشت سر عمو دوتا پسر جذاب که بعد از سلام دادن به عمو ب اونا رسیدم از قیافه هاشون میشد تشخیص داد که کی بزرگ تر باخودم گفتم خوب بزرگ تر
لئو و کوچیک جونگکوک اول به لئو سلام دادم و بعدشم به جونگکوک و رفتم نشستیم بابام وعمو داشتن حرف میزدن که گوشی ی جونگکوک زنگ خورد و جونگکوک بلند شد و مذرت خوای کرد و رفت بیرون تا حرف بزن منم که کرمم گله کر و دنبال ش رفت که دیدم داشت بایکه حرف میزن اما صورت اون مرد بست بود ندیدمش که ی چوب رو لقطه کردم و سری اون مرد فرار کرد و جونگکوک اومد سراغم ازترس زبونم بند اومد بود که منو چسبوند به دیوار و........
۲۱.۲k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.