یادته قدیم ها وقتی هیچ اسباب بازی دیگه ای گیرمون نمی اومد

یادته قدیم ها وقتی هیچ اسباب بازی دیگه ای گیرمون نمی اومد ، شیشه های ادویه و نخود اوبیا رو از تو کابینت ها می اوردیم و روی هم میچیدیم .اون لحظه ای که مشغول بازی بودیم فکر میکردیم بهترین اسباب بازی دنیا رو داریم . خیلی سال بعد فهمیدیم اون شیشه ها هرگز برای بازی کردن ما نبود، اما ما باهاشون روزهای خوبی رو ساختیم و شاید همین خاطره خوب بچگی ها رو کمی رنگی تر و موندگارتر کرد . ما بچه های ساده ای بودیم . ما با خوشی هایی که برای ما نبود خاطرات خوشی ساختیم . هنوز هم از اون شیشه ها تو کابینت خونه ها پیدا میشه ، اما ما دیگه باهاشون بازی نمیکنیم . من فکر میکنم شاید دلیلش اینه که فهمیدیم وقتی اون خوشی مال ما نبوده ، زندگی یه روزی پسش میگیره . حالا ما بزرگتر هایی هستیم که نه از خودمون خوشی داریم و نه بهشون اعتماد داریم . دنیامون دیگه رنگی نیست اما گول ظاهر هیچ چیزی رو هم نمی خوریم .
#شقایق_جعفری_جوزانی
دیدگاه ها (۲)

من زادهء این زمان نیستم..در من زنیست با صلابت با چادری گل گل...

عزیز که پُشتی ها و قالیچه ی ایوونو جمع میکرد، نشستم رو میله ...

یادمان باشد .....ﺑﻪ ﺩﻝ ﮐﻮﺯﻩ ﺁﺏ ﮐﻪ ﺑﺪﺍﻥ ﺳﻨﮓ ﺷﮑﺴﺖ ﺑﺴﺘﯽ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ ...

ای کاش دلم اسیر و بیمار نبوددر بـــنـــد نــــگاه او گــــر...

سویون جونم...امروز، 3 آبان ماه، وارد سومین سال دوستیمون میشی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط