🌀 حکیم فردوسی در شاهنامه، منصفانه، رستم را ضعیف کُش می نا
🌀 حکیم فردوسی در شاهنامه، منصفانه، رستم را ضعیفکُش مینامد.
🔰 فردوسی در روایت تاریخ، حقیقت را به پای تعصبات ناسیونالیستی ذبح نمیکند.
💢 حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه میگوید که رستم به همراه رَخش، به گندمزاری وارد شده؛ اسبش را برای چَرا رها کرد و خود به استراحت پرداخت. ناگهان دشتبان به سوی ایشان رفت و با چوب بر پای رستم زد که چرا اسب خود را در گندمزار رها کردی تا از آنچه كه براى آن رنج نبردهاى، بهرهمند گردد؟ مگر نمیبینی که گندم را لگدمال کرده است؟ رستم، خشمگین، هر دو گوش آن مرد را به دست گرفت، آنها را کشید و از سر جدا کرد!
ز گفتار او تيز شد مرد هوش
بجست و گرفتش يكا يک دو گوش
بيفشرد و بركند هر دو ز بن
نگفت از بد و نيك با او سخن
💢 دشتبان ستمدیده، از سرِ درد و رنج، گوشهای خود را برداشته؛ فریادکنان به سوی پهلوانی دلیر به نام اولاد (اولات) رفت و از او یاری خواست. اولات که چنین دید، با یارانش به سوی رستم رفت و به او گفت: نامت چیست؟ چرا اسبت را در گندمزار رها کرده و گوشهای دشتبان را برکندی؟ رستم در پاسخ، به اولات گفت: اگر نام من بدانی، روان از تنت بیرون خواهد شد. پس شمشیر از نیام برکشید و به سوی اولات و یارانش تاخت. رستم، به زخم شمشیر، سر از بدن یاران اولات جدا کرد و او را به بند کشید: «به يک زخم دو دو سر افگند خوار، همى يافت از تن به يک تن چهار». یعنی رستم با هر ضربت شمشیر، دو سر را از بدن جدا کرد و بدن هر کدام از آنان را چهار تکه کرد.
💢 حکیم فردوسی، به روشنی، منصفانه، حقیقت را بیان میکند. او قهرمان داستان را سانسور نمیکند. خیلی رک و صریح، از زشتی رفتار رستم سخن میگوید که بدون اجازه، وارد گندمزار شد و به جای معذرتخواهی، گوشهای دشتبان ضعیف را کَند و از سر جدا کرد. رستم، در نهایت آن چند جوان (که از دید نگارنده، عدالت خواه بودند) را گردن زد و سرهایشان را برید. این را نشانهی بزرگواری و عظمت میدانم که حکیم فردوسی، حقیقت را به پای تعصبات ناسیونالیستی ذبح نمیکند.
#شاهنامه
#فردوسی
#تاریخ_ایران
#نقد_باستانگرایی
#شاهنامه_خوانی
#کورِش #کوروش #کی_روش
😐 #حقیقت_کورش #بدون_تعصب #جعل_تاریخ #جمشید #کوروش_افسانهای #باستانگرایی
🔰 فردوسی در روایت تاریخ، حقیقت را به پای تعصبات ناسیونالیستی ذبح نمیکند.
💢 حکیم ابوالقاسم فردوسی در شاهنامه میگوید که رستم به همراه رَخش، به گندمزاری وارد شده؛ اسبش را برای چَرا رها کرد و خود به استراحت پرداخت. ناگهان دشتبان به سوی ایشان رفت و با چوب بر پای رستم زد که چرا اسب خود را در گندمزار رها کردی تا از آنچه كه براى آن رنج نبردهاى، بهرهمند گردد؟ مگر نمیبینی که گندم را لگدمال کرده است؟ رستم، خشمگین، هر دو گوش آن مرد را به دست گرفت، آنها را کشید و از سر جدا کرد!
ز گفتار او تيز شد مرد هوش
بجست و گرفتش يكا يک دو گوش
بيفشرد و بركند هر دو ز بن
نگفت از بد و نيك با او سخن
💢 دشتبان ستمدیده، از سرِ درد و رنج، گوشهای خود را برداشته؛ فریادکنان به سوی پهلوانی دلیر به نام اولاد (اولات) رفت و از او یاری خواست. اولات که چنین دید، با یارانش به سوی رستم رفت و به او گفت: نامت چیست؟ چرا اسبت را در گندمزار رها کرده و گوشهای دشتبان را برکندی؟ رستم در پاسخ، به اولات گفت: اگر نام من بدانی، روان از تنت بیرون خواهد شد. پس شمشیر از نیام برکشید و به سوی اولات و یارانش تاخت. رستم، به زخم شمشیر، سر از بدن یاران اولات جدا کرد و او را به بند کشید: «به يک زخم دو دو سر افگند خوار، همى يافت از تن به يک تن چهار». یعنی رستم با هر ضربت شمشیر، دو سر را از بدن جدا کرد و بدن هر کدام از آنان را چهار تکه کرد.
💢 حکیم فردوسی، به روشنی، منصفانه، حقیقت را بیان میکند. او قهرمان داستان را سانسور نمیکند. خیلی رک و صریح، از زشتی رفتار رستم سخن میگوید که بدون اجازه، وارد گندمزار شد و به جای معذرتخواهی، گوشهای دشتبان ضعیف را کَند و از سر جدا کرد. رستم، در نهایت آن چند جوان (که از دید نگارنده، عدالت خواه بودند) را گردن زد و سرهایشان را برید. این را نشانهی بزرگواری و عظمت میدانم که حکیم فردوسی، حقیقت را به پای تعصبات ناسیونالیستی ذبح نمیکند.
#شاهنامه
#فردوسی
#تاریخ_ایران
#نقد_باستانگرایی
#شاهنامه_خوانی
#کورِش #کوروش #کی_روش
😐 #حقیقت_کورش #بدون_تعصب #جعل_تاریخ #جمشید #کوروش_افسانهای #باستانگرایی
۶.۲k
۰۲ اردیبهشت ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.