هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم

هیاهوی غریب و مبهمی پیچیده در جانم
پرم از حس دلگیری که نامش را نمی دانم

تو اقیانوس سرشار از تلاطم های آرامی
و من دریاچه ی اشکی که دایم رو به طغیانم

بزن نی باز غوغا کن..بزن دف شور برپا کن
به هر سوزی بگریانم به هرسازی برقصانم

ببین آیینه وار از حس تصویر تو لبریزم
تو آرامی من آرامم،پریشانی پریشانم

اگر شعری نوشتم رونویسی از نگاهت بود
که این دیوانگی ها را من از چشم تو می خوانم...

♥Ⓜ♥
دیدگاه ها (۳)

خُــدایــا... میـــــدانَم این روزهـــا از دستـَــــم خستـــ...

‌‌منتظر امام زمان باید‌بین مشکلات‌زندگی، صبوری پیشه‌کنه!‌نه ...

چشم هایت کو برادرم!!! فدایش کردی؟برای چی؟برای کی؟برای دفاع ا...

الحمدلله ســـربـــازان حـــيـــدر هـــمــه آمـــاده بـــاش.....

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط