(وقتی تنها دختر گروهی)
(وقتی تنها دختر گروهی)
پارت بیست و هشتم.......
ویو ات........
که رفتیم پایین که دیدم هالزی دم در خونست(بچه ها این رمان و من به هالزی توهین نمیکنم پس از حرفام ناراحت نشین)
که دیدم جونگ کوک داره باهاش حرف میزنه که رفتم دم در خونه پیششون ببینم دارم چیکار میکنن
ات:از این طرفا هالزی(پوزخند)
هالزی:آها پی دی نیم گفته باید چند وقتی باهاتون زندگی کنم
ات:پی دی نیم غلط کرده با تو
کوک:ات کافیه
هالزی :خب دیگه بیام تو؟
کوک:آره البته
که هالزی اومد داخل که چشمش به پام خورد
هالزی:ات پاهات چی شده؟
ات:اینطوریش کردم ببینم فضولش کیه انگار مشخص شد
نامی: بس کنید دیگه
جین:آره باید صبحونه بخوریم بیاین سر میز
که شوگا و جیمین کمکم کردن که برم بشینم که نشستیم که فهمیدم هالزی داره بهم پوزخند میزنه که بهش گفتم
ات:اگه چیزی شده بگو(جدی)
هالزی:نه چیزیم نیست(پوزخند)
ات:آره مشخصه
جیهوپ:نظرتون چیه امشب یه بار رزرو کنیم بریم بار؟
ته:آره فکر خوبیه ساعت چند بریم؟
ات:میگم انگار برای بعضیا پای من مهم نیست
جیهوپ:اوه راستی پاهات رو دقت نکرده بودیم
ات:شما برین من نمیام
نامی:نه باید هممون بریم
ات:من نمیخوام شما برین
هالزی :خب باشه پس ما میریم ساعت 7 خوبه؟
جین:آره خوبه
که همه صبحونه خوردیم و رفتیم داخل پذیرایی که همه سرشون توی گوشی بود ولی کوک و هالزی داشتن باهم حرف میزدن و میخندیدن واقعا داشتم حسودی میکردم که..........
(بچه ها پارت بعد رو یکم دیگه میزارم و بابت تاخیر متاسفم)
پارت بیست و هشتم.......
ویو ات........
که رفتیم پایین که دیدم هالزی دم در خونست(بچه ها این رمان و من به هالزی توهین نمیکنم پس از حرفام ناراحت نشین)
که دیدم جونگ کوک داره باهاش حرف میزنه که رفتم دم در خونه پیششون ببینم دارم چیکار میکنن
ات:از این طرفا هالزی(پوزخند)
هالزی:آها پی دی نیم گفته باید چند وقتی باهاتون زندگی کنم
ات:پی دی نیم غلط کرده با تو
کوک:ات کافیه
هالزی :خب دیگه بیام تو؟
کوک:آره البته
که هالزی اومد داخل که چشمش به پام خورد
هالزی:ات پاهات چی شده؟
ات:اینطوریش کردم ببینم فضولش کیه انگار مشخص شد
نامی: بس کنید دیگه
جین:آره باید صبحونه بخوریم بیاین سر میز
که شوگا و جیمین کمکم کردن که برم بشینم که نشستیم که فهمیدم هالزی داره بهم پوزخند میزنه که بهش گفتم
ات:اگه چیزی شده بگو(جدی)
هالزی:نه چیزیم نیست(پوزخند)
ات:آره مشخصه
جیهوپ:نظرتون چیه امشب یه بار رزرو کنیم بریم بار؟
ته:آره فکر خوبیه ساعت چند بریم؟
ات:میگم انگار برای بعضیا پای من مهم نیست
جیهوپ:اوه راستی پاهات رو دقت نکرده بودیم
ات:شما برین من نمیام
نامی:نه باید هممون بریم
ات:من نمیخوام شما برین
هالزی :خب باشه پس ما میریم ساعت 7 خوبه؟
جین:آره خوبه
که همه صبحونه خوردیم و رفتیم داخل پذیرایی که همه سرشون توی گوشی بود ولی کوک و هالزی داشتن باهم حرف میزدن و میخندیدن واقعا داشتم حسودی میکردم که..........
(بچه ها پارت بعد رو یکم دیگه میزارم و بابت تاخیر متاسفم)
۱۱.۵k
۱۵ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.