راز آن چشم سیه گوشه ی چشمی دگرم کن

‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
راز آن چشم سیه، گوشه ی چشمی دگرم کن
بی خودتر از اینم کن و از خود به درم کن

یک جرعه چشاندی به من از عشقت و مستم
یک جرعه ی دیگر بچشان ، مست ترم کن

شوق سفرم هست در اقصای وجودت
لب تر کن و یک بوسه جواز سفرم کن

دارم سر پرواز در آفاق تو ، ای یار
یاری کن و آن وسوسه را بال و پرم کن

عاری ز هنر نیستم اما تو عبوری
از صافی عشقم ده و عین هنرم کن

صد دانه به دل دارم و یک گل به سرم نیست
بارانِ من خاک شو و بارورم کن

افیون زده ی رنجم و تلخ است مذاقم
با بوسه ای از آن لب شیرین شکرم کن

پرهیز به دور افکن و سد بشکن و آن گاه
تا لذت آغوش بدانی ، خبرم کن

شرح من و او را ببر از خاطر و در بر
بفشارم و در واژه ی تو مختصرم کن

✍# زنده یاد حسین_منزوی‌♥️



دیدگاه ها (۰)

يك سري از آدم ها را حاضري همه جوره كنار خودت داشته باشي؛به ع...

همچو نی می نالم از سودای دلآتشی در سینه دارم جای دلمن که با ...

ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ ﯾﺎ ﺩﻟﺒﺴﺘﮕﯽ؟!"ﻭﺍﺑﺴﺘﮕﯽ" ﯾﻌﻨﯽ می خواﻫﻤﺖ؛ﭼﻮﻥ ﻣﻔﯿﺪﯼ "ﺩﻟﺒﺴ...

؛Everyone sets his worth by himself•هر کسی لیاقت خودشُ,خودش ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط