ادامه پارت
ادامه پارت ۳
جیبی :
سواره اسکوترم شدمو دِ برو که برو ....
رسیدم دمه خانه مون دیدم چندنقردارن باخانوادم احوال پرسی میکنن رفتم دیدم چهرشون اشناس بعددیدم همون پسره که همسایه بالایی مونه بعد تا اومدم دهن باز کنم دیدم مامانم گفت :
_چش ترکیده بالاخره اومدی سه ساعته منتظرم خالتو هیرون کردم وایه تویه بی ادب ... سلامم بلد نیستی که ازبس به اون چشم سفیدارفته گشته این طوری شده...وگرنه من خواهراینطوری تربیت نمیکنم که!
+خواهر!؟
_اره عزیزم این همون خالته ک نیویورک بوددهنم بازموندداشتم نگاه خالم میکردم وای چقدرجون مونده بعدخالم بغلم کردمنم بغلش کردم وبه چهرش خوب دقت کردم تایادم بیادبعدخالم گفت:
_وای عزیزم چقدربزرگ شدی چندسالته دیگ؟!
+۲۰سالمه خاله جون...
_من پسرخاله ودخترخاله ای ندارم ک معرفی کنین؟!بعدیک دختره مثل فشنگ امدتوبغلم بعدخالم گفت:
_خفه کردی دخترمو چونا
چونا_وای چقدردلم برات تنگ شده بودچندوقت بودتوتلویزیون نمیدیدمت:)):grinning_face_with_smiling_eyes:
چانیول_سلام خوبی دخترخاله...
+سلام خوبم شمابایدپسرخالم باشین!درسته؟
_بله ازاشناییتون خوشبختم
+منم همینطور
جیبی :
سواره اسکوترم شدمو دِ برو که برو ....
رسیدم دمه خانه مون دیدم چندنقردارن باخانوادم احوال پرسی میکنن رفتم دیدم چهرشون اشناس بعددیدم همون پسره که همسایه بالایی مونه بعد تا اومدم دهن باز کنم دیدم مامانم گفت :
_چش ترکیده بالاخره اومدی سه ساعته منتظرم خالتو هیرون کردم وایه تویه بی ادب ... سلامم بلد نیستی که ازبس به اون چشم سفیدارفته گشته این طوری شده...وگرنه من خواهراینطوری تربیت نمیکنم که!
+خواهر!؟
_اره عزیزم این همون خالته ک نیویورک بوددهنم بازموندداشتم نگاه خالم میکردم وای چقدرجون مونده بعدخالم بغلم کردمنم بغلش کردم وبه چهرش خوب دقت کردم تایادم بیادبعدخالم گفت:
_وای عزیزم چقدربزرگ شدی چندسالته دیگ؟!
+۲۰سالمه خاله جون...
_من پسرخاله ودخترخاله ای ندارم ک معرفی کنین؟!بعدیک دختره مثل فشنگ امدتوبغلم بعدخالم گفت:
_خفه کردی دخترمو چونا
چونا_وای چقدردلم برات تنگ شده بودچندوقت بودتوتلویزیون نمیدیدمت:)):grinning_face_with_smiling_eyes:
چانیول_سلام خوبی دخترخاله...
+سلام خوبم شمابایدپسرخالم باشین!درسته؟
_بله ازاشناییتون خوشبختم
+منم همینطور
- ۸.۱k
- ۰۹ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط