یک ماه از روزی که رفتیم سونوگرافی و فهمیدیم جوجه ی دوممون
یک ماه از روزی که رفتیم سونوگرافی و فهمیدیم جوجه ی دوممون هم پسره میگذره و من لحظه شماری میکنم که این چند ماه دیگه ای که باقی مونده هم بگذره و جوجه دوم بیاد.روی مبل نشسته بودم و توی همین فکرا بودم که زنگ زدن و رفتم در رو باز کردم که دیدم سعیده._سلام خانوووم._سلام عزیزدلم خسته نباشی._سلامت باشی اگرم خسته بودم با دیدن تو خستگیام در رفت.گونه شو بوس کردم و پلاستیکایی که دستش بود ازش گرفتم._خب خب اقای من چه خبرا؟._هیچی سلامتی تو چی؟._هیچی منم سلامتی و شیطونیای پسرجان._کجا هست حالا؟._داره بازی میکنه تو اتاقش._من میرم پیشش ._باشه عزیزم برو.سعید رفت پیش سپهر و منم میوه هایی که خریده بود شستم و میز چیدم که یهو دوتاشون اومدن._عههه سپهر بیا پایین بابا کمرش درد میگیره.خندید و از بغل سعید پرید پایین._بابایی؟._جونم._بیا کمرتو بوس کنم خوب بشه._قربونت برم من عشق بابا چیزیم نشد._خب بیا گونه هاتو بوس کنم.سعید دوباره بغلش کرد و کلی همو بوس کردن و منم بهشون میخندیدم.بعد از خوردن ناهار رفتیم روی تختمون و سپهر هم وسطمون دراز کشید و تا عصر کلی باهامون حرف زد ._خب سپهرجان نزاشتی بخوابیم که هیچی حداقل پاشو حاضرشیم الان عسل جون میاد._اخ جووون موسیقی بریم حاضر شیم مامانی.بردمش توی اتاق یه تیشرت لیمویی با شلوار مشکی تنش کردم و موهاشو شونه زدم،کلی قربون صدقه ش رفتم و بعدشم خودم یه پیراهن بارداری صورتی پوشیدم و موهامو گوجه ای بستم و رفتم بیرون از اتاق که دیدم سعید داره میره._عه سعیدم کجا؟._من میرم بیرون این عسل خانوم راحت باشه بنده خدا._باشه قربونت برم._فعلا خدافظ خانومی._خدا به همراهت.سعید رفت و چند دقیقه بعد عسل اومد. توی این یکماه باهاش خیلی صمیمی شده بودم و واقعا دختر خوبی بود.رفتم دم در به استقبالش و روبوسی کردیم که گفت_ببخشید دیگه همش مزاحمتم._نه عزیزم این چه حرفیه سپهر بهت زحمت میده._الهی فداش بشم این پسر که عشقه._لطف داری.بشین برم برات چایی بیارم._مرسی لیلی گلی.براش چایی آوردم و مشغول درس دادن به سپهر شد و منم کتاب میخوندم.مثل همیشه یکساعت بعد کارش تموم شد._خب دیگه من برم لیلی جان._ای بابا حالا بشین کجا با این عجله._اخه مزاحمتم عزیزم تو بارداری باید استراحت کنی._نه اتفاقا من اهل استراحت نیستم بشین با هم حرف میزنیم.نشست روی مبل کنار من و مشغول صحبت شدیم که در زدن و سپهر در رو باز کرد ._کی بود سپهر؟._خاله گیسوعه مامان. رفتم دم در که یهو گیسو محکم بغلم کرد._واای سلام قربونت برم من ._سلام گیسوی مهربون من خوش اومدی._مرسی عشقم.گیسو و عسل همدیگرو یه بار دیده بودن و آشنا بودن باهم برای همین با هم دست دادن و روبوسی کردن._خب گیسو چه بی خبررر اومدی خواهری._راستش یه سوپرایز دارم برات._چی؟._چشاتو ببند و هر وقت گفتم باز کن ._باشه. هیجان زده بودم و چشامو بستم که صدای پای یه نفر رو شنیدم._خب حالا باز کن._با دیدن یاشار کلی تعجب کردم و بعد از سلام و احوالپرسی رفتم تا براش میوه و چایی بیارم.یاشار داداش گیسو بود که ارمنستان زندگی میکرد و موقعی که گیسو و مامان و باباش اومدن ایران اون نیومد و همونجا موند و حالا دیدنش کلی عجیب بود._خب یاشار چه خبرا؟._قربونت لیلی سلامتی مبارکا باشه عجب شوهری کردیا جنتلمن،خوشتیپ،باکلاس و همه جوره عالی._مرسی لطف داری چیکارا میکنی حالا؟._هیچی منم مهندسی عمران خوندم و همونجا مشغول به کار بودم دیگه تصمیم گرفتم برای همیشه بیام ایران و اومدم._به به خیلیم عالی.داشتیم حرف میزدیم که یهو عسل گفت_ببخشید لیلی جون من دیگه برم مهمون داری._ای بابا تو که غریبه نیستی عسل._نه دیگه برم یه کلاس دیگه هم دارم._باشه گلم هر جور راحتی .لباساشو پوشید و بعد از بدرقه کردنش برگشتم پیش یاشار و گیسو و مشغول صحبت شدیم.&&&خب عشقا اینم از پارت جدید در اوج امتحانات.کامنت فراموش نشه ها
۱۶.۳k
۱۶ خرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۴۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.