Part6(☞゚∀゚)☞
Part6(☞゚∀゚)☞
اومد دنبالم که دیدم با یه دست گل خفن و بزرگ و یه ماشین خفن وایستاده جلو در خونه از تعجب دهنم وا مونده بود که وقتی صدام کرد دهنمو بستم دوییدم سمتش.
کوک:به به خانم جئون چه خوشگل کردن
ا/ت:خانم جئون؟کوک حالت خوبه؟مستی؟
کوک:نه عشقم سر حال سر حالم .
که دیدم یهو با دسته گل جلوم زانو زد
کوک:با این دسته گل من جئون جونگ کوک رسما از شما میخام که دوست دخترم شی نه هم اصلا تو کار نیست.
ا/ت:🥺🥲💖اوخییییی چه کیوتتتت باشه قبول میکنم به شرطی که تو مدرسه عین دوست باشیم نه کاپل چون دشمن زیاد داریم و در ضمن از جیا فاصله میگیری ببینم حتی نزدیکش شدی کات میکنم بات😒
کوک:چشم خانم جئون🙂😂.
ا/ت:خب قراره کجا بریم؟
کوک:شهر بازی خوبه؟
ا/ت:ارهههه دوس دارم.
کوک:پس بزن بریم.
ویو ا/ت:تو کل مسیر کوک دستمو گرفته بود و منم ذوق داشتم چوم دوسش داشتم.
خلاصه رسیدیم شهر بازیو رفتیم کلی وسیله سوار شدیمو خسته شدیم رفتیم سمت پارک که بشینیم اونجا.سر راه خوراکی گرفتیم و رفتیم نشتیم رو نیمکت یهو دیدم کوک اومد سمتم و یه ماچ کوچولو به لبم زد🤭
خلاصه اون شبم به خوبیو خوشی تموم شد.و رفتیم کوک منو رسوند خودشم رفت.اونشب به بابام گفتم گفت خوبه ولی سعی کن سمت باباش نری چون اون بد جور حرومزادس.
رفتم خوابیدمو به امشب فکر میکردم تا اینکه صبح گوشیم زنگ خورد اره کوک بود جلو در منتظرم بود،عجله عجله بلند شدم خودمو جمو جور کردم رفتم پایین و رسیدیم مدرسه که همه اینجوری بودن که ودف پشماممم اینا کاپلن از حیاط رفتیم تو سالنو جیا رو دیدم که داشت از حسوری پاره میشد.
و رفتیم کنار هم نشستیم و....
ادامه دارد...
اومد دنبالم که دیدم با یه دست گل خفن و بزرگ و یه ماشین خفن وایستاده جلو در خونه از تعجب دهنم وا مونده بود که وقتی صدام کرد دهنمو بستم دوییدم سمتش.
کوک:به به خانم جئون چه خوشگل کردن
ا/ت:خانم جئون؟کوک حالت خوبه؟مستی؟
کوک:نه عشقم سر حال سر حالم .
که دیدم یهو با دسته گل جلوم زانو زد
کوک:با این دسته گل من جئون جونگ کوک رسما از شما میخام که دوست دخترم شی نه هم اصلا تو کار نیست.
ا/ت:🥺🥲💖اوخییییی چه کیوتتتت باشه قبول میکنم به شرطی که تو مدرسه عین دوست باشیم نه کاپل چون دشمن زیاد داریم و در ضمن از جیا فاصله میگیری ببینم حتی نزدیکش شدی کات میکنم بات😒
کوک:چشم خانم جئون🙂😂.
ا/ت:خب قراره کجا بریم؟
کوک:شهر بازی خوبه؟
ا/ت:ارهههه دوس دارم.
کوک:پس بزن بریم.
ویو ا/ت:تو کل مسیر کوک دستمو گرفته بود و منم ذوق داشتم چوم دوسش داشتم.
خلاصه رسیدیم شهر بازیو رفتیم کلی وسیله سوار شدیمو خسته شدیم رفتیم سمت پارک که بشینیم اونجا.سر راه خوراکی گرفتیم و رفتیم نشتیم رو نیمکت یهو دیدم کوک اومد سمتم و یه ماچ کوچولو به لبم زد🤭
خلاصه اون شبم به خوبیو خوشی تموم شد.و رفتیم کوک منو رسوند خودشم رفت.اونشب به بابام گفتم گفت خوبه ولی سعی کن سمت باباش نری چون اون بد جور حرومزادس.
رفتم خوابیدمو به امشب فکر میکردم تا اینکه صبح گوشیم زنگ خورد اره کوک بود جلو در منتظرم بود،عجله عجله بلند شدم خودمو جمو جور کردم رفتم پایین و رسیدیم مدرسه که همه اینجوری بودن که ودف پشماممم اینا کاپلن از حیاط رفتیم تو سالنو جیا رو دیدم که داشت از حسوری پاره میشد.
و رفتیم کنار هم نشستیم و....
ادامه دارد...
۳.۵k
۱۹ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.