خاطرات هادۍ دلها
#خاطرات_هادۍ_دلها
✍ شب ڪہ دیر می اومد خونہ در نمےزد.
از روی دیوار مے پرید تو حیاط و تا اذان صبح صبر می ڪرد.
بعد بہ شیشہ می زد و همہ را براۍ نماز بیدار مے ڪرد..
🌷 بعد از شهادتش مادرم هر شب با صدای برخورد باد بہ شیشہ می گفت: ابراهیم اومده... 😔
#سلام_بر_ابراهیم_هادۍ 🕊
✍ شب ڪہ دیر می اومد خونہ در نمےزد.
از روی دیوار مے پرید تو حیاط و تا اذان صبح صبر می ڪرد.
بعد بہ شیشہ می زد و همہ را براۍ نماز بیدار مے ڪرد..
🌷 بعد از شهادتش مادرم هر شب با صدای برخورد باد بہ شیشہ می گفت: ابراهیم اومده... 😔
#سلام_بر_ابراهیم_هادۍ 🕊
۳۰۵
۲۶ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.