آموختم که هیچ داروئی



آموختم که هیچ داروئی
نمی‌تواند همچون امید
آدمی را ایستاده نگه دارد

آموختم که در همه حال
و همه وقت باید عشق ورزید
حتی در زمان خستگی، بیماری و یأس

آموختم که جنگیدن همیشگی
برای نداشته‌ها، چشم‌ها را
به روی داشته‌هایمان می‌بندد.

گاهی باید با خیالی آسوده زندگی کرد
رها از هر نبردی و شکستی

آموختم که هیچ داروئی نمی‌تواند
همچون امید آدمی را
زنده نگه دارد
زندگی بیاورد، عشق ببخشد

شبتون بدور از دلتنگی❤️

✨💫✨
دیدگاه ها (۲۹)

#حمید_مصدقای آیه‌ی مکرر آرامش،می‌خواهمت هنوز،آری هنوز هم.دری...

شب استشبی تاریک و سرددرد به در کوچه های تنهاییبه دنبال تو می...

دست به جان نمی‌رسد تا به تو برفشانمشبر که توان نهاد دل تا ز ...

جانا به جز از عشق تو دیگر هوسم نیست سوگند خورم من که به جای ...

آموختم که هیچ دارویی ،نمیتواند همچون " اُمید "آدمی را ایستاد...

***## پرده اول: سایه‌های فقر و زمزمه‌ی امید، در کوچه‌های تنگ...

امروز از زاویه‌ی دیگری می‌نویسم.قبلاً یه جایی نوشته بودم چقد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط