آب شد پیکر من از غم دروازه شام
آب شد پیکر من از غم دروازه شام
ردی از سلسله ها هست به روی بدنم
یوسفی بودم و از حادثه، یعقوب شدم
پسر خسته دلِ کشته ی بی پیرهنم
کاش در لحظه دفن پدرم می مردم
آن که بوسید چو عمه رگ حلقوم، منم
تا به کی زار زدن، یاد تن نحر شده؟
شاهدِ سوختهٔ سوختن قافله ام
ردی از سلسله ها هست به روی بدنم
یوسفی بودم و از حادثه، یعقوب شدم
پسر خسته دلِ کشته ی بی پیرهنم
کاش در لحظه دفن پدرم می مردم
آن که بوسید چو عمه رگ حلقوم، منم
تا به کی زار زدن، یاد تن نحر شده؟
شاهدِ سوختهٔ سوختن قافله ام
- ۵۷۹
- ۰۵ آبان ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط