آب شد پیکر من از غم دروازه شام

آب شد پیکر من از غم دروازه شام
ردی از سلسله ها هست به روی بدنم

یوسفی بودم و از حادثه، یعقوب شدم
پسر خسته دلِ کشته ی بی پیرهنم

کاش در لحظه دفن پدرم می مردم
آن که بوسید چو عمه رگ حلقوم، منم

تا به کی زار زدن، یاد تن نحر شده؟
شاهدِ سوختهٔ سوختن قافله ام
دیدگاه ها (۱)

شب زیارت #امیردلها فرا رسید: السلام علیک یا #اباعبدالله و ع...

دستگیری ز گدا، گردن هر ارباب استکار ما دست تو آقاست #اباعبدا...

چقدر نام تو زیباست #اباعبداللهچشم تو خالق دنیاست #اباعبدالله...

شب زیارت #AmiredelhA فرا رسید:السلام علیک یا وارث آدم صفوة ا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط