هر شب
هـر شـب ...
با وساطـت یڪ قرص سفیـد ....
چمـدان چشم هایـم را مـی بنـدم ...
و بـه سمـت خواب هاے تو ....
راه مـی افتـم ...
بـه سمـت دسـت هایـت ...
ڪه خـواب رفتـه انـد ....
وَ چشم هایـت ...
ڪه خواب مانده انـد از دیدنـم ...
بـه رؤیاے تو ڪه پا مـی گذارم ...
زیر پایـم خالـی مـی شـود ...
و سقوط میکنم ....
مـی دانـم صبـح نشـده ...
بلنـد مـی شـوم ...
با چمدانـی پـر از گریـه ....
بـه خانـه ے تنهایـی ام باز مـی گـردم...
با وساطـت یڪ قرص سفیـد ....
چمـدان چشم هایـم را مـی بنـدم ...
و بـه سمـت خواب هاے تو ....
راه مـی افتـم ...
بـه سمـت دسـت هایـت ...
ڪه خـواب رفتـه انـد ....
وَ چشم هایـت ...
ڪه خواب مانده انـد از دیدنـم ...
بـه رؤیاے تو ڪه پا مـی گذارم ...
زیر پایـم خالـی مـی شـود ...
و سقوط میکنم ....
مـی دانـم صبـح نشـده ...
بلنـد مـی شـوم ...
با چمدانـی پـر از گریـه ....
بـه خانـه ے تنهایـی ام باز مـی گـردم...
- ۱.۳k
- ۰۳ خرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط