تو یه کوچه ای چهار تا خیاط بودند
تو یه کوچه ای چهار تا خیاط بودند
همیشه با هم بحث میکردند
یک روز، اولین خیاط یه تابلو بالای مغازه اش نصب کرد.
روی تابلو نوشته بود "بهترین خیاط شهر"
دومین خیاط روی تابلوی بالای سردر مغازش نوشت "بهترین خیاط کشور"
سومین خیاط نوشت "بهترین خیاط دنیا"
چهارمین خیاط وقتی با این واقعه مواجه شد
روی یک برگه کوچک با یه خط معمولی نوشت
"بهترین خیاط این کوچه"
قرار نیست دنیایمان را بزرگ کنیم که در آن گم شویم در همان دنیایی که هستیم،
می شود آدم بزرگی باشیم.
همیشه با هم بحث میکردند
یک روز، اولین خیاط یه تابلو بالای مغازه اش نصب کرد.
روی تابلو نوشته بود "بهترین خیاط شهر"
دومین خیاط روی تابلوی بالای سردر مغازش نوشت "بهترین خیاط کشور"
سومین خیاط نوشت "بهترین خیاط دنیا"
چهارمین خیاط وقتی با این واقعه مواجه شد
روی یک برگه کوچک با یه خط معمولی نوشت
"بهترین خیاط این کوچه"
قرار نیست دنیایمان را بزرگ کنیم که در آن گم شویم در همان دنیایی که هستیم،
می شود آدم بزرگی باشیم.
۲.۵k
۳۰ تیر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.