غم هجوم آورده میدانم که زارم میکشد

غم هجوم آورده می‌دانم که زارم می‌کشد
وین غم دیگر که دور از روی یارم می‌کشد

می‌کشد سد بار هر ساعت من بد روز را
من نمی‌دانم که روزی چند بارم می‌کشد

گریه کن بر حسرت و درد من ای ابر بهار
کاینچنین فصلی غم آن گلعذارم می‌کشد

شب هلاکم می‌کند اندیشهٔ غمهای روز
روز فکر محنت شبهای تارم می‌کشد

گفته خواهد کشت #وحشی را به سد بیداد زود
دیر می‌آید مگر از انتظارم می‌کشد

 
#وحشی_بافقی
دیدگاه ها (۳)

مرا امید وصال تو زنده می‌داردو گر نه هر دمم از هجر توست بیم ...

تو قرصِ ماهی و من برکه‌ای که می‌خشکدخود این خلاصه‌ی غم‌های ر...

باخت......

میان من وتو به همان اندازه فاصله هست که میان ابرهایی که در آ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط