راز شاعر شدنم عشق غزل خیز تو بود

راز شاعر شدنم ، عشق غزل خیز تو بود
کاسه ی صبر دلم ، یکسره لبریز تو بود

طبع بی حوصله‌ی بی کس و کارم ، انگار
از ازل ، منتظرِ رویِ دل‌انگیزِ تو بود

آمدی کُن فیکون شد ، همه ی هستی من
گوش جانم ، هم از آن روز ، فقط تیزِ تو بود

این همه غم ، که دراشعارِ تَرَم می بینی
همه ، بعد از سفرِ تلخ و غم انگیزِ تو بود

ای که دریای غزل ، در نفس تو جاریست
شعر من ، قافیه در قافیه ، ناچیزِ تو بود..
🍃💐🍃
#خاص
دیدگاه ها (۱)

ناز چشمت میخرم، بایدبمانی پیش مندم به دم عاشقترم، باید بمانی...

فکر کن وقت تماشای تو باران بزندچک چک چتر تو در گوش خیابان بز...

یک قاب عکس ویک من تنهای دیوانهدست از تماشای دو چشمت برنمیدار...

من تنهایم بی تو هیچ کاری نمی‌توانم بکنمدیگر شعر هم نمی‌توانم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط