داشتم از این شهر می رفتم

داشتم از این شهر می رفتم

صدایم کردی

جا ماندم

از کشتی ای که رفت و غرق شد!

البته

این فقط می تواند یک قصه باشد

در این شهر دود و آهن

دریا کجا بود

که من بخواهم سوار کشتی شوم و

تو صدایم کنی!

فقط می خواهم بگویم

تو نجاتم دادی

تا اسیرم کنی!

 

"رسول یونان"
دیدگاه ها (۵)

از من نخواهکه دوستت نداشته باشمعشق اگر بمیردزندگی بال هایش ر...

همین که توهر صبح در خیالِ منیحالِ هر روزِ منخوب استلیلا مقرب...

#حاج_قاسم 🏴

مرا توبی سببینیستیبه راستیصلت ِ کدام قصیده ایای غزل؟#حافظ_شی...

سناریوی گریه آور فول(وقتی سالهاست فرار کردی و تو کانادا پیدا...

دلشان میخواهد.چرا .به کسی مربوط نیست ....مربوط هست.

عشق ، اشتباه قشنگی بود ..نسیم خنکی میوزید و موهات رو به حرکت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط