جای من خوبست ....
جای من خوبست ....
پای خوش خیالیِ مفرطِ شعرهایم نشسته ام
و هر روز سقفِ کهنه ی آنها را ،دَرز می گیرم
تا نکند خواب و خیالِ خاموشی،
از شکافِ کوک های نیمه بازِ رویایی ،
روی سرم خراب شود ...
جای من خوبست ....
در خیابانهای بی سر و پای شهر،
دوره گردی می کنم ....
نُتهای بی خانمانم را می نوازم ...
و در دل ، به بی پروایی ناخوشایندِ برخی #نوازنده ها می خندم...
جای من خوبست...!
دیگر به پَر و پای کتابها نمی پیچم ...
و کودک معلولِ ذهنم را همینجا در ابتدای قصه می خوابانم ...
همانجا که یکی بود و
یکی
هنوز ...
نرفته بود!
پای خوش خیالیِ مفرطِ شعرهایم نشسته ام
و هر روز سقفِ کهنه ی آنها را ،دَرز می گیرم
تا نکند خواب و خیالِ خاموشی،
از شکافِ کوک های نیمه بازِ رویایی ،
روی سرم خراب شود ...
جای من خوبست ....
در خیابانهای بی سر و پای شهر،
دوره گردی می کنم ....
نُتهای بی خانمانم را می نوازم ...
و در دل ، به بی پروایی ناخوشایندِ برخی #نوازنده ها می خندم...
جای من خوبست...!
دیگر به پَر و پای کتابها نمی پیچم ...
و کودک معلولِ ذهنم را همینجا در ابتدای قصه می خوابانم ...
همانجا که یکی بود و
یکی
هنوز ...
نرفته بود!
۳.۵k
۱۲ مرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.