p100
p100
تارا-علیییییی
علی-وای ترسیدم اروم دیگههه
تارا-چرا همه فن پیجات من و فالو کردننن
علی-چون من بهشون گفتم خوب برااینکه توکنسرت معرفیت کردم گفتم ازهمکارای قدیمی فالوت کردن ببیینن کی هستی دیگهه
بااینکه میشنخاتنت
خیلی سادست
تارا-خوب باشهه
علی-من میخوام برم استودیو
تارا-منم میامممم
علی-باش برو حاضر شو
تارا-باش سریع رفتم یه هودی سفید بابگ مشکی پوشیدم و کلاهم گذاشتم رفتم پایین
بریم؟(باذوق)
علی-من قربونت بشم که شبیه این بچه دوساله هاذوق میکنی
پیشونیشو بوسیدم
تارا-خودمی یکیم لوس کردم براش اصلا من لوس نکنم خودم براش کی لوس کونه
دوسم دالی؟(بالحن بچگونه)
علی-معلومه که اره
من قربون این لوس شدنت بشم
قربون موها بشم
چشات
هااااا
بغلش کردمم فضارض دادم
بعضی وقتا ازعلاقه زیاد دلم میخواست لهش کنم
خوب برم لباس بپوشم
چون تارا هودی سفید پوشیده بود منم هودی سفیثدم و پوشیدم
با کارگو مشکی و رفتم پایین
تی تی جونم بریم؟
تارا-وای وقتی بم میگی تی تی اکلیلی میشم
اخه خیلی قشنگه
یعنی شکوفه ووقت یمیگی بم یتیتی یعنی من شکوفه و زیبایی زندگی توعم
علی-پاشو بریم
تارا-توراه استودیو بودیم
این مدت که نبودم یکمی یادم رفت بود آدرسا ولی خوب
استودیو رو یادم خونه جدید علی هم نزدیک بود
خیلی یهویی دلم آب زرشک خواتس
علی جونم
علی-جونم
تارا-برام آب زرشک میخری تروخدا ببین اگه همین الان نخری سکته میکنم خیلی دلم خواست ببین زود برو بخر تازه کنارش بستنی قیفی هم بگیررررر
علی-چجوری اینقد پشت سرهم میتونی حرف بزنی خوب
تارا-همونطور که تودوساعت پشت سرهم میخونی بابا من اب زرشک میخواممم
علی-چشم دارم میرم بگیرم دیگه برات
تارا-وای خیلی هوسش کردم اصلا
علی-چپ چپ نگاش کردم
تارا-چیههه
علی-چرا یهویی هو سکردی خوب
تارا-خوب هوس کردم دیگه ادم هوس میکنه دیگه
علی-خوب یهوی یاخه
تارا-نه مثلا از قبل قرار بود زنگگ بزنه سلام من اب زرشکم توقرار من و هوس کنی
علی-خیلی خوب حالا یچی گفتم
تارا-میگم الان ساعت3 خوب بریم استدیوتوکارتو کن بد بریم یکم خوراکی اینا بگیریم بد به بچه ها بگو بیان خونتت
یکم دورهم باشیم
به مناسبت برگشت من تازه کیک شکلاتی هم بگیریم ازهمون قنادی همیشگی
علی-چشم
تارا-بی بلاااا عشقمممم
علی-فقط ابزرشگ و قیفی شکلای میخوای
تارا-رو شکلاتی تمشک هم بزارن بگو
علی-چشم رفتم سفارش های تارا روگرفتم یعنی شکمو ترین دختری که دیده بودم بود
براخودمم بستنی ودونات گرفتم اومدم چون میدونستم تارا قرار دوناتم و بگیره دوتا گرفتم
بفرماااا
تارا-میسییییی
اخیش داشتم یمیمدم ترشی بدنم کم شده بود
علی-نگاهی بهش کردم داشت باذوق بستنیشومیخورد لبخندی اومد رولبم و به راهم ادامه دادم
تارا-رسیدیم استودیو
رفتیم تو درست مثل قبل بود عکسای دیوار خاطرات بیشتر شده بود
چقد خاطره که نداشتم دلم براین فضا نورده تنگ شده بود
یه عکس کنارش گرفتم و
کنارش نوشتم
مرور خاطرات گذشته تو مکان های یکه کلی خاطره داری
از لذت بخش ترین حس های دنیاست و استوریش کردم....
#زخم_بازم#علی_یاسینی#رمان
تارا-علیییییی
علی-وای ترسیدم اروم دیگههه
تارا-چرا همه فن پیجات من و فالو کردننن
علی-چون من بهشون گفتم خوب برااینکه توکنسرت معرفیت کردم گفتم ازهمکارای قدیمی فالوت کردن ببیینن کی هستی دیگهه
بااینکه میشنخاتنت
خیلی سادست
تارا-خوب باشهه
علی-من میخوام برم استودیو
تارا-منم میامممم
علی-باش برو حاضر شو
تارا-باش سریع رفتم یه هودی سفید بابگ مشکی پوشیدم و کلاهم گذاشتم رفتم پایین
بریم؟(باذوق)
علی-من قربونت بشم که شبیه این بچه دوساله هاذوق میکنی
پیشونیشو بوسیدم
تارا-خودمی یکیم لوس کردم براش اصلا من لوس نکنم خودم براش کی لوس کونه
دوسم دالی؟(بالحن بچگونه)
علی-معلومه که اره
من قربون این لوس شدنت بشم
قربون موها بشم
چشات
هااااا
بغلش کردمم فضارض دادم
بعضی وقتا ازعلاقه زیاد دلم میخواست لهش کنم
خوب برم لباس بپوشم
چون تارا هودی سفید پوشیده بود منم هودی سفیثدم و پوشیدم
با کارگو مشکی و رفتم پایین
تی تی جونم بریم؟
تارا-وای وقتی بم میگی تی تی اکلیلی میشم
اخه خیلی قشنگه
یعنی شکوفه ووقت یمیگی بم یتیتی یعنی من شکوفه و زیبایی زندگی توعم
علی-پاشو بریم
تارا-توراه استودیو بودیم
این مدت که نبودم یکمی یادم رفت بود آدرسا ولی خوب
استودیو رو یادم خونه جدید علی هم نزدیک بود
خیلی یهویی دلم آب زرشک خواتس
علی جونم
علی-جونم
تارا-برام آب زرشک میخری تروخدا ببین اگه همین الان نخری سکته میکنم خیلی دلم خواست ببین زود برو بخر تازه کنارش بستنی قیفی هم بگیررررر
علی-چجوری اینقد پشت سرهم میتونی حرف بزنی خوب
تارا-همونطور که تودوساعت پشت سرهم میخونی بابا من اب زرشک میخواممم
علی-چشم دارم میرم بگیرم دیگه برات
تارا-وای خیلی هوسش کردم اصلا
علی-چپ چپ نگاش کردم
تارا-چیههه
علی-چرا یهویی هو سکردی خوب
تارا-خوب هوس کردم دیگه ادم هوس میکنه دیگه
علی-خوب یهوی یاخه
تارا-نه مثلا از قبل قرار بود زنگگ بزنه سلام من اب زرشکم توقرار من و هوس کنی
علی-خیلی خوب حالا یچی گفتم
تارا-میگم الان ساعت3 خوب بریم استدیوتوکارتو کن بد بریم یکم خوراکی اینا بگیریم بد به بچه ها بگو بیان خونتت
یکم دورهم باشیم
به مناسبت برگشت من تازه کیک شکلاتی هم بگیریم ازهمون قنادی همیشگی
علی-چشم
تارا-بی بلاااا عشقمممم
علی-فقط ابزرشگ و قیفی شکلای میخوای
تارا-رو شکلاتی تمشک هم بزارن بگو
علی-چشم رفتم سفارش های تارا روگرفتم یعنی شکمو ترین دختری که دیده بودم بود
براخودمم بستنی ودونات گرفتم اومدم چون میدونستم تارا قرار دوناتم و بگیره دوتا گرفتم
بفرماااا
تارا-میسییییی
اخیش داشتم یمیمدم ترشی بدنم کم شده بود
علی-نگاهی بهش کردم داشت باذوق بستنیشومیخورد لبخندی اومد رولبم و به راهم ادامه دادم
تارا-رسیدیم استودیو
رفتیم تو درست مثل قبل بود عکسای دیوار خاطرات بیشتر شده بود
چقد خاطره که نداشتم دلم براین فضا نورده تنگ شده بود
یه عکس کنارش گرفتم و
کنارش نوشتم
مرور خاطرات گذشته تو مکان های یکه کلی خاطره داری
از لذت بخش ترین حس های دنیاست و استوریش کردم....
#زخم_بازم#علی_یاسینی#رمان
۲.۴k
۰۳ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.