همچون دالانی بلند

همچون دالانی بلند
تنها بودم
پرندگان از من رفته بودند
شب با هجوم بی مروت اش
سخت تسخیرم کرده بود
خواستم زنده بمانم
و فکر کردن به تو ، تنها سلاحم بود
تنها کمانم
تنها سنگم..!
دیدگاه ها (۰)

چشم به راهمچشم به راهِ چه چیزی؟مردیکه گل برایم می آوردو حرف ...

زعشقت بند بند این دل دیوانه می لرزد!خرابم می کنی اما خرابی ب...

‍ چشمان تومعنای تمام جمله های ناتمامی ستکه عاشقان جهاندستپاچ...

مرا به چشمانت بسپار که پناه دل بی پناه من مسیر امن چشم انداز...

خواستم زنده بمانم و فکر کردن به تو، تنها سلاحم بود، تنها سنگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط