اخر اتش زد دل دیوانه را

اخر اتش زد دل دیوانه را
سوخت بی پروا پر پروانه را
عشق من عشق من از من گذشتی
خوش گذر
بعد از این حتا تو اسمم را مبر
بعد از این هم اشیانت هر کس است
باش با او یاد تو مارا بس است
گرچه اب رفته باز اید به جوی
ماهی بیچاره اما مرده بود ...
دیدگاه ها (۰)

این آینده کدام بود ...؟که بهترین روز های عمرم را ،حرام دیدار...

پرنده خسته دل میخواد که برگرده به جاش پاره میشه بند دلش وقتی...

با شمردن گناه دیگران هیچگاه ما بی گناه نمی شویمدست از قضاوت ...

درک کردن رو فقط اوناییبلدن که هیچوقت درک نشدن...

بهار و خاکستر

مریم یوسفی نصیری نژاد

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط