پست بی معنی ولی خب
سلام دوباره خب خب.... عزیزای دلم... من داشتم پستای قبلیو پاک میکردم یادم اومد عهههه یه مینی فیک با اعضای بدنمم داشتم که خیلی سم بود🗿💔...
خلاصه آره دیگه قراره دوباره اونارو ببینید فرزندانم😂😂👍🏻
خب بریم یه ابراز دلتنگی ای چیزی بکنیم.
من:
_دست زدن
خب خب شما سه تا بیاین ببینم انگار تعطیلات خیلی بهتون خوش گذشته!
مغز: ای بابا.... تازه داشت خوش میگذشت
وجدان: آقا چه وضعشه من هنوز مایومو در نیاوردمم=//...
قلبم: عه؟ تموم شد؟ بالاخرهههه
_با ذوق روبه شما
بچه هااا دلم براتون تنگگگ شده بوددددد😃
من: میدونم منم دلم براشون تنگ شده بود
_وی با قلب عر میزنن
مغز: حاجی اینا باز خل شدن😐😕💔
وجدان: کِی دیدی خل نباشن؟؟
من: زر نزنید ببینم تخم سگاا😐🔪
وجدان: 😀💔.....
مغز: 😐🙂😀💔
من: ها چیه اونجوری نگام نکنین😐
مغز و وجدان: باشه بابا=_=...
قلب: تمومه؟
من: کاتتت!
آره تمومه
مغز: فقط اومدیم یه سلامی عرض کنیم همین؟
وجدان: من برم مایومو در بیارم لباسای کارمو بپوشم=_=...
_میرود لباس هایش را عوض کند
قلب: وایی هورا بالاخرهههه*^**
_اینم میره لباس کارشو بپوشه.
من: مغز جان؟
مغز: هوم؟
من: تو نمیخوای بری لباس ساحلیاتو در بیاری؟؟؟
مغز: عه... چرا چرا من رفتم
_اینم میره لباساشو عوض کنه
خببب اینارو راهی کردم رفتن اهم اهم!
_وی خودش لباسای کارش را با عینکو تخته شاسی به دست پوشیده و آمادس
خب... قراره همونجور که گفتم پستارو پاک کنم و دوباره فعالیتای جدیدی بزارم با موضوع بهتر... و اینکه اونایی که میگن چرا دوسه ساله نیسی البته یه سال... خب بنده یکم حالم خوب نبود حال روحیم بد ترین شکل ممکنو داشت.... خلاصه برای اون... نتونستم خیلی بیام.... و اگرم اومدم فقط یه نگاه انداختم رفتم. همین.
دوستون دارممم
جانهههه❤
منتظر فعالیتای جدید باشین*~*
خلاصه آره دیگه قراره دوباره اونارو ببینید فرزندانم😂😂👍🏻
خب بریم یه ابراز دلتنگی ای چیزی بکنیم.
من:
_دست زدن
خب خب شما سه تا بیاین ببینم انگار تعطیلات خیلی بهتون خوش گذشته!
مغز: ای بابا.... تازه داشت خوش میگذشت
وجدان: آقا چه وضعشه من هنوز مایومو در نیاوردمم=//...
قلبم: عه؟ تموم شد؟ بالاخرهههه
_با ذوق روبه شما
بچه هااا دلم براتون تنگگگ شده بوددددد😃
من: میدونم منم دلم براشون تنگ شده بود
_وی با قلب عر میزنن
مغز: حاجی اینا باز خل شدن😐😕💔
وجدان: کِی دیدی خل نباشن؟؟
من: زر نزنید ببینم تخم سگاا😐🔪
وجدان: 😀💔.....
مغز: 😐🙂😀💔
من: ها چیه اونجوری نگام نکنین😐
مغز و وجدان: باشه بابا=_=...
قلب: تمومه؟
من: کاتتت!
آره تمومه
مغز: فقط اومدیم یه سلامی عرض کنیم همین؟
وجدان: من برم مایومو در بیارم لباسای کارمو بپوشم=_=...
_میرود لباس هایش را عوض کند
قلب: وایی هورا بالاخرهههه*^**
_اینم میره لباس کارشو بپوشه.
من: مغز جان؟
مغز: هوم؟
من: تو نمیخوای بری لباس ساحلیاتو در بیاری؟؟؟
مغز: عه... چرا چرا من رفتم
_اینم میره لباساشو عوض کنه
خببب اینارو راهی کردم رفتن اهم اهم!
_وی خودش لباسای کارش را با عینکو تخته شاسی به دست پوشیده و آمادس
خب... قراره همونجور که گفتم پستارو پاک کنم و دوباره فعالیتای جدیدی بزارم با موضوع بهتر... و اینکه اونایی که میگن چرا دوسه ساله نیسی البته یه سال... خب بنده یکم حالم خوب نبود حال روحیم بد ترین شکل ممکنو داشت.... خلاصه برای اون... نتونستم خیلی بیام.... و اگرم اومدم فقط یه نگاه انداختم رفتم. همین.
دوستون دارممم
جانهههه❤
منتظر فعالیتای جدید باشین*~*
۳۲۷
۳۰ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.