همه چیز حتی سریعتر از آنچیزی که فکرش را بکنید اتفاق افتاد

همه چیز حتی سریعتر از آنچیزی که فکرش را بکنید اتفاق افتاد.
شبکار بودم. دیر بود و من پدال گاز را با شدت فشار میدادم.
نزدیک فلکه حج بودم. پراید سمت راست کنار نمیکشید.
نیروی گریز از مرکز...
و من پرت شدم به خاطره آخرین باری که یارجان آمده بود دنبالم.
نزدیک فلکه آخر شهر.
پراید سمت راست کشید سمت ما.
من دست یارجان را گرفتم و بلند اسمش را داد زدم:
...
نزدیک فلکه حج بودم. چراغ میزدم. بی اختیار اسم کوچکت را صدا زدم...
به خودم آمدم...
اینبار بلندتر صدایت کردم...
...
حالا من بودم و اشکهایی که بی اختیار میچکید و طنین نام یارجان...
...
و هیچکس نمیفهمد جنون عاشقی میتواند در کسری از ثانیه، آدم را زیر و رو کند...
#الهام_جعفری
#ممنوعه
دیدگاه ها (۲)

خسته ام.و این خستگی از آن دست خستگی‌هایی نیست که خواب بتواند...

اجل کی می زند مهر خموشی بر لب مردان؟

در هوس لقای تو

طرح صیانت از عشق

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط