The eyes that were painted for me

The eyes that were painted for me...
عنوان : "چشمانی که برایم نقاشی شدند"

part 1


صبح مثل همیشه شروع شد، اما توی دلت سنگینی خاصی بود.
انگار یه چیزی منتظرت باشه، چیزی که هنوز نمی‌دونستی چیه.
وارد ساختمان دانشگاه شدی، با همون راهروهای بلند و شلوغ، پر از صداهای پراکنده.
بوی قهوه‌ی تازه از سمت بوفه می‌اومد و چند نفر جلوی آسانسور با صدای بلند می‌خندیدن اما تو فقط آرام و بی‌صدا به سمت کلاس رفتی.

وقتی وارد کلاس شدی، نور آفتاب نیمه‌گرم پاییزی از لای پرده‌های خاکستری رد می‌شد و روی میزها لکه‌های زرد و نارنجی انداخته بود.

صندلی‌ها پر از جنب‌وجوش بودن:
یکی داشت آهنگی با هندزفری گوش می‌کرد و با ریتمش روی میز می‌کوبید، یکی دیگه با هیجان برای دوستش تعریف می‌کرد که دیروز چه اتفاقی افتاده، و گروهی از دخترها داشتند در مورد شایعات جدید دانشکده پچ‌پچ می‌کردن.

تو اما، انگار در یک دنیای دیگه زندگی می‌کردی.
مستقیم به سمت نیمکت همیشگی‌ت رفتی، همون گوشه‌ی کلاس، نزدیک پنجره.
اونجا حس امنیت بیشتری داشتی، چون کسی خیلی حواسش بهت نبود.
کیف رو روی میز گذاشتی، دفتر طراحی‌ت رو بیرون آوردی و ن*فس ع*میقی کشیدی.

با اولین حرکت مداد روی کاغذ، همه‌چیز محو شد.
صدای خنده‌ها، همهمه‌ی کلاس، حتی صدای پای استاد توی راهرو.
فقط تو بودی و اون صورت آشنا.
خط به خط، دوباره همون چشم‌ها روی صفحه ظاهر شدن.
چشم‌هایی که وقتی می‌کشیدیشون، حس می‌کردی آرامش می‌گیری، انگار خودت رو توی اون نگاه گم می‌کردی.

ذهن‌ت مثل همیشه پر از سؤال بود:

«چرا همیشه این صورت؟
چرا نمی‌تونم چیز دیگه‌ای بکشم؟
چرا از بچگی تا حالا اینقدر تکرارش کردم؟
این آدم کیه؟
چرا حس می‌کنم واقعیه؟»

صدای یکی از همکلاسی‌ها تو رو از فکر بیرون کشید.
دختری با موهای مشکی کوتاه، لبخند شیطنت‌آمیزی روی ل*ب داشت و گفت:

– باز شروع کردی؟
شاهزاده‌ت رو ول نمی‌کنی، نه؟

یکی دیگه از عقب صدا زد:

– جدی، کیه این؟
مگه واقعاً وجود داره؟

و چند نفر با خنده اضافه کردن:

– شاید عاشق یه آدم خیالی شده!
– وای، چه رمانتیک!

تو سر بلند نکردی.
فقط لبخند محوی زدی و مداد رو محکم‌تر توی انگشتات گرفتی.
جواب دادن فایده‌ای نداشت.
حتی اگر می‌خواستی هم نمی‌تونستی توضیح بدی. چه کسی باور می‌کرد؟
اینکه از بچگی خواب کسی رو ببینی که هر بار واقعی‌تر می‌شه، اینکه وقتی چشم‌هات رو می‌بندی، لبخندش درست مثل نور خورشید توی تاریکی می‌درخشه...
این برای بقیه چیزی جز خیال نبود.

اما برای تو، همه‌چیز بود.

مداد داشت روی کاغذ می‌لغزید که ناگهان صدای باز شدن در کلاس بلند شد.
سکوتی کوتاه کل فضا رو گرفت.
چند نفر بی‌اختیار سرشون رو برگردوندن.
تو هم سر بلند کردی.

و همون لحظه، همه‌چیز تغییر کرد.

پسری وارد شد.
قامت صاف، شونه‌های متناسب، و نوری عجیب که انگار همراهش وارد کلاس می‌شد.

موهای قهوه‌ای روشنش زیر نور آفتاب برق می‌زد.
صورتش همون بود.
دقیقاً همون.
چشم‌هاش، لبخند ملایمش، حتی اون حالت ظریف گونه‌ها...

مداد از بین انگشتات سر خورد و با صدای خفیفی روی زمین افتاد.
ن*فس‌ت بند اومد.
قلبت با سرعتی غیرقابل‌باور می‌کوبید.

دخترها با هیجان پچ‌پچ کردن:

– وای خدا! چه خوشگل!
– مگه می‌شه یکی اینقدر جذاب باشه؟

استاد، بی‌تفاوت به هیاهو، گفت:

– پارک جیمین.
دانشجوی جدید ماست .
خیلی خوش اومدی.
برو اون ردیف آخر بشین.

اسمش مثل یک شوک از سرت گذشت.
"پارک جیمین".
حالا دیگه فقط یک تصویر نبود، یک اسم هم داشت.
واقعی بود.

اون با آرامش از بین نیمکت‌ها رد شد.
نگاهت ناخودآگاه دنبالش می‌رفت.
هر قدمش برای تو مثل یک قاب از فیلمی بود که بارها توی خواب دیده بودی و بعد، درست پشت سرت نشست.

عطر ملایمی که شبیه گل یاس بود، هوای اطراف رو پر کرد.
صدای ورق زدن جزوه‌ش پشت سرت شنیده می‌شد و تو...
حتی جرات نداشتی سرت رو تکون بدی، انگار اگه یک حرکت می‌کردی، همه‌چیز مثل یک خواب ناپدید می‌شد.

کل مدت کلاس، دیگه هیچ‌چیز به گوشت نمی‌رسید.
نه صدای استاد، نه خنده‌های اطراف، نه حتی وقت پایان کلاس، فقط ضربان قلبت بود، تند، محکم، بی‌وقفه.

وقتی کلاس تموم شد، دانشجوها با سر و صدا وسایلشون رو جمع کردن و بیرون رفتن.
تو هم با دست‌های لرزون شروع کردی به جمع کردن دفتر و مدادت.
می‌خواستی زودتر بری.
می‌خواستی از این همه هیجان فرار کنی.

اما درست همون لحظه‌ای که خواستی دفتر طراحی‌ت رو توی کیف بذاری، دستی روی جلدش نشست.
دستی گرم، محکم.

خشکت زد.
انگار زمان دوباره ایستاد.
صدایی نرم اما جدی، خیلی نزدیک به گوشت، گفت:

– این نقاشی‌ها... همشون منم؟



ادامه دارد...
دیدگاه ها (۶)

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

تقدیم به همتون...❤️‍🩹🥀

The eyes that were painted for me... "چشمانی که برایم نقاشی ...

اره سیسی 😎😂

برو بخون

کارگزار خدا روی زمین باش!

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط