سرنوشت
سرنوشت "
p,7
.
.
جونگ کوک ا/ت رو بلند کرد و نشست روی تخت و دخترک رو روی پاهاش گذاشت ...
.
کوک : چشم پرنسس
.
و لپ دخترک رو بوسید .....
.
کوک : من برم دوش بگیرم تو بخواب
.
ا/ت : باشهه
.
جونگ کوک ویو *
.
ی دوش ۱۰ مین گرفتم و با بالاتنه ی لخت از حموم اومدم بیرون که دیدم ا/ت نخوابیده...
.
کوک : چرا نخوابیدی ؟
.
ا/ت : فردا برا مهمونی خوش امد گویی خونه ی بابا بزرگ چی بپوشم ؟
.
کوک : وایی دخترر فرا میریم خرید و به نامجون میگم فردا نیاد ولی خودت باید مسئله های ریاضیتو حل کنیا ..
.
ا/ت : باشیی
.
دخترک بلند شد و پرید بغل جونگ کوک و جونگ کوک ا/ت رو بلند کرد و باهم رفتن سمت تخت .... باهم روی تخت دراز کشیدن و جونگ کوک پیشونیشو به پیشونی ا/ت چسبوند و باهم چشم تو چشم شدن .....
.
کوک : خیلی دوست دارم فرشته ...
.
ا/ت : من بیشتر بانی ..
.
و همدیگه دیگه رو در آغوش گرفتن و... سیاهی ....
.
.
.
p,7
.
.
جونگ کوک ا/ت رو بلند کرد و نشست روی تخت و دخترک رو روی پاهاش گذاشت ...
.
کوک : چشم پرنسس
.
و لپ دخترک رو بوسید .....
.
کوک : من برم دوش بگیرم تو بخواب
.
ا/ت : باشهه
.
جونگ کوک ویو *
.
ی دوش ۱۰ مین گرفتم و با بالاتنه ی لخت از حموم اومدم بیرون که دیدم ا/ت نخوابیده...
.
کوک : چرا نخوابیدی ؟
.
ا/ت : فردا برا مهمونی خوش امد گویی خونه ی بابا بزرگ چی بپوشم ؟
.
کوک : وایی دخترر فرا میریم خرید و به نامجون میگم فردا نیاد ولی خودت باید مسئله های ریاضیتو حل کنیا ..
.
ا/ت : باشیی
.
دخترک بلند شد و پرید بغل جونگ کوک و جونگ کوک ا/ت رو بلند کرد و باهم رفتن سمت تخت .... باهم روی تخت دراز کشیدن و جونگ کوک پیشونیشو به پیشونی ا/ت چسبوند و باهم چشم تو چشم شدن .....
.
کوک : خیلی دوست دارم فرشته ...
.
ا/ت : من بیشتر بانی ..
.
و همدیگه دیگه رو در آغوش گرفتن و... سیاهی ....
.
.
.
- ۳۲.۴k
- ۱۹ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط