تو در جان منی دوری نکن دردت به جان من
تو در جانِ منی... دوری نکن دردت به جان من
به پایان گرچه نزدیک است دیگر داستان من
تو را چون زخمهای دیگرم در یاد خواهم داشت
مرا از یاد خواهی بُرد بانوی جوان من
زمینی ساکتم... در سینهام جوش و خروشی نیست
که یخ کردهست بیآغوش تو آتشفشان من
اگر صد سالِ نوری دور هم باشی، خدا را شکر
همین خوب است... سوسو میزنی در آسمان من
دلم ترسیده... قصد بردنِ جفتِ مرا دارند
عقابانی که میچرخند دور آشیان من
ترک دارم ولی جانم به جانت بند خواهد ماند
فقط همرنگِ عاقلها نشو دیوانهجان من
به هرسو میدوم، جادوگری نو... اژدهایی نو...
که در خود هفتخوانی تازه دارد هفتخوان من
حلالم کن وطن! بر آرشت دیگر امیدی نیست
غرورم مُرده در لرزیدن تیر و کمان من
امید تازهای در خون این خلق هراسان نیست
که صدها دیو دارد کشور بیقهرمان من
خودم را با تمام خاطراتم دوست میدارم
اگرچه دشمنی کردند با من دوستان من💕
به پایان گرچه نزدیک است دیگر داستان من
تو را چون زخمهای دیگرم در یاد خواهم داشت
مرا از یاد خواهی بُرد بانوی جوان من
زمینی ساکتم... در سینهام جوش و خروشی نیست
که یخ کردهست بیآغوش تو آتشفشان من
اگر صد سالِ نوری دور هم باشی، خدا را شکر
همین خوب است... سوسو میزنی در آسمان من
دلم ترسیده... قصد بردنِ جفتِ مرا دارند
عقابانی که میچرخند دور آشیان من
ترک دارم ولی جانم به جانت بند خواهد ماند
فقط همرنگِ عاقلها نشو دیوانهجان من
به هرسو میدوم، جادوگری نو... اژدهایی نو...
که در خود هفتخوانی تازه دارد هفتخوان من
حلالم کن وطن! بر آرشت دیگر امیدی نیست
غرورم مُرده در لرزیدن تیر و کمان من
امید تازهای در خون این خلق هراسان نیست
که صدها دیو دارد کشور بیقهرمان من
خودم را با تمام خاطراتم دوست میدارم
اگرچه دشمنی کردند با من دوستان من💕
- ۵۴۸
- ۰۳ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط