مردی با خود زمزمه کردخدایا بامن حرف بزنیک ساز شروع به خ

مردی با خود زمزمه کرد:خدایا بامن حرف بزن!یک ساز شروع به خواندن کرد.اما مرد نشنید.
مرد فریاد کشید:به من معجزه ای نشان بده!کودکی متولدشد.اما مرد توجهی نکرد.
مرد فریاد زد:خدایا بگذار تورا ببینم!پروانه ای روی دست مرد نشست،پروانه را پراند و به راهش ادامه داد.
#خدا
دیدگاه ها (۲)

ان شاالله بردیمپرچم ایران وتیمش بالاست

بردیم....بردیم3_o به امید پیروزی های بعدیدم بچه هامون گرم......

تقدیم به همه ی دوستای ویس

دیرشدبایدبخوابی نازنینم شب به خیر/باوفای ساده ی خلوت گزینم!ش...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط