ایکه دلم را زغمت سوختی

ایکه دلم را زغمت سوختی
شعله آن با ستم افروختی

دل که نبوددرگرو بندعشق
این ره نا رفته تو آموختی

هرچه زدم چوب حراجش به دل
بیخبر از من عطش انداختی
دیدگاه ها (۱)

#رها باش مانند پرنده ای آزاد در آغوش آسمان اوج بگیر و بزن به...

❤ ️از خواب صبح دل خواهم کند اگر صدای #طـوُ هر روز جای ساعت ع...

سالروز ازدواج دو نور اللهیحضرت مولا امیرالمومنین ع،و مادر کل...

‍ عقد زهرا و علی❤ ✨ ❤ درآسمانها بسته شدسرنوشت عشق هم برزلف ...

سالها در غزلِ خویش دم از یار زدمرفتم و نامِ تو را در همه جا ...

#شعر«گفته بودی که چرا محوِ تماشایِ منی»یا چرا در پیِ چشمانِ ...

بهار و خاکستر

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط