گاهی دلخوشی ها خیلی کوچیکن...
گاهی دلخوشی ها خیلی کوچیکن...
مثل نشستن یه کفشدوزک کوچیک رو انگشتات...
مثل خِشخِشِ برگ زیر پاهات...
مثل لاک زدن موقع ناراحتی...
مثل فوت کردن قاصدک تو بچگیامون...
مثل پیچیدن صدای خندهی نوزاد تو خونه...
مثل چایی تو اوج خستگی...
مثل بارون...
مثل محکم گرفتنِ دستای کسی که دوستش دآری.!
مثل دیدن اتفاقی یه رفیق قدیمی تو فلان خیابون...
مثل پخش شدنِ اتفاقی ِ موزیک مورد علاقت از تلویزیون!
مثل خواب اول صبح روزای تعطیل...
مثل قبولی تو امتحانی که فکر میکردی قبول نمیشی!
مثل اون لحظه ای که تو خیابون نگاهت میوفته
به یه رهگذر و اون بهت لبخند میزنه..
مثل نسیمِ خنک وسط تابستون
مثل اعلان پیام از کسی که منتظرش بودی!
گاهی میشه با همین دلخوشیای کوچیک زندگیُ قشنگتر کنه.
مثل نشستن یه کفشدوزک کوچیک رو انگشتات...
مثل خِشخِشِ برگ زیر پاهات...
مثل لاک زدن موقع ناراحتی...
مثل فوت کردن قاصدک تو بچگیامون...
مثل پیچیدن صدای خندهی نوزاد تو خونه...
مثل چایی تو اوج خستگی...
مثل بارون...
مثل محکم گرفتنِ دستای کسی که دوستش دآری.!
مثل دیدن اتفاقی یه رفیق قدیمی تو فلان خیابون...
مثل پخش شدنِ اتفاقی ِ موزیک مورد علاقت از تلویزیون!
مثل خواب اول صبح روزای تعطیل...
مثل قبولی تو امتحانی که فکر میکردی قبول نمیشی!
مثل اون لحظه ای که تو خیابون نگاهت میوفته
به یه رهگذر و اون بهت لبخند میزنه..
مثل نسیمِ خنک وسط تابستون
مثل اعلان پیام از کسی که منتظرش بودی!
گاهی میشه با همین دلخوشیای کوچیک زندگیُ قشنگتر کنه.
۴.۱k
۲۴ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.