زن عشق می کارد و کینه درو می کند

زن عشق می کارد و کینه درو می کند...
دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر...
می تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی...
برای ازدواجش در هر سنی اجازه لازم است
و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار می توانی ازدواج کنی...

در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو...

او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی...

او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی...

او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد...

او بی خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی...

او مادر می شود و همه جا می پرسند نام پدر....

و هر روز او متولد میشود؛ عاشق می شود؛ مادر می شود؛ پیر می شود و میمیرد...

و قرن هاست که او؛ عشق می کارد و کینه درو می کند

چرا که در چین و شیارهای صورت مردش به جای گذشت زمان جوانی بر باد رفته اش را می بیند

و در قدم های لرزان مردش؛ گام های شتابزده جوانی برای رفتن و درد های منقطع قلب مرد؛

سینه ای را به یاد می آورد که تهی از دل بوده و پیری مرد

رفتن و فقط رفتن را در دل او زنده می کند...

و اینها همه کینه است که کاشته می شود در قلب مالامال از درد...!

و این, رنج است
دیدگاه ها (۱۹)

زن هم عاشق میشوداما ...!!!نه عاشق زور بازویتان زن آرامش میخو...

دلم برای تو تنگ شده است اما نمی‌ دانم چه‌ کار کنم. مثل پرنده...

من از طرح نگاهت امید مبهم دارمنگاهت را نگیر از من که با آن ع...

عاشقت هستم خجالت می کشم از گفتنش من حیا کردم دهان بستم ولی آ...

حکایت مرد و دام پزشک:روزی روزگاری یک مرد دچار چشم درد شدیدی ...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

عشق آمد و زبان دلم ، آه و ناله شدبا چشمهای مِی زده ات هم پیا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط