گاهنامه امشب سهم سردار خیبر است
گاهنامه امشب سهم سردار خیبر است
قصد دارم دلت را ابراهیمی کنم
گاه باید بنشینی گوشه ای
عکس سردار خیبر را پیش رویت بگذاری
خیره شوی به چشمهایش
قصه چشمهایش پر آوزه است
*چشم مجنون!
خوب که به آن اسطوره پاکی زل زدی
باید بغضت را رها کنی
و به یاد بیاوری
او پاک بود
من نیستم!
پیش زین الدین اگر دست رفاقت دادی
پیش همت باید به رسم شاگردی سر به زیر بیندازی!
او بشود معلم تو شاگرد!
و چه خوب معلمی
صدایش کنی آقا همت!
میدانی اگر او بشود آقا معلم چه میشود؟
آنوقت برای تمام کارهایت باید اجازه بگیری
"آقا همت اینکار روبکنم
آقا همت اونکار چطور؟"
آقا همت..
آنوقت تو خوشبخت ترینی میدانی چرا؟
چون هیچوقت رویت نمیشود انگشت اشاره بالا بگیری بگویی:آقا همت اجاازه هست خبط کنم؟
خبط شاگرد درد استاد است
گاه که خوب دلت ابراهمی شد
به سرت میزند سر از راز چشمانش در بیاوری
و وقتی میفهمی که آن چشمها همیشه زار خدا بود
با خود میگویی
مردها ای کاش همیشه گریه میکردند
گریه ای به سبک ابراهیمی!
گاه خوب که دلت ابراهیمی شد باید تنهایت گذاشت
تو بمانی و او...
درد و دل کنی و او
لبخند ابراهیمی بزند
تو بمان و ابراهیمت...
وسلام
قصد دارم دلت را ابراهیمی کنم
گاه باید بنشینی گوشه ای
عکس سردار خیبر را پیش رویت بگذاری
خیره شوی به چشمهایش
قصه چشمهایش پر آوزه است
*چشم مجنون!
خوب که به آن اسطوره پاکی زل زدی
باید بغضت را رها کنی
و به یاد بیاوری
او پاک بود
من نیستم!
پیش زین الدین اگر دست رفاقت دادی
پیش همت باید به رسم شاگردی سر به زیر بیندازی!
او بشود معلم تو شاگرد!
و چه خوب معلمی
صدایش کنی آقا همت!
میدانی اگر او بشود آقا معلم چه میشود؟
آنوقت برای تمام کارهایت باید اجازه بگیری
"آقا همت اینکار روبکنم
آقا همت اونکار چطور؟"
آقا همت..
آنوقت تو خوشبخت ترینی میدانی چرا؟
چون هیچوقت رویت نمیشود انگشت اشاره بالا بگیری بگویی:آقا همت اجاازه هست خبط کنم؟
خبط شاگرد درد استاد است
گاه که خوب دلت ابراهمی شد
به سرت میزند سر از راز چشمانش در بیاوری
و وقتی میفهمی که آن چشمها همیشه زار خدا بود
با خود میگویی
مردها ای کاش همیشه گریه میکردند
گریه ای به سبک ابراهیمی!
گاه خوب که دلت ابراهیمی شد باید تنهایت گذاشت
تو بمانی و او...
درد و دل کنی و او
لبخند ابراهیمی بزند
تو بمان و ابراهیمت...
وسلام
۹۳۸
۰۵ اسفند ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۷۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.